Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
Other Matches
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance
رسته دارایی دارایی
financed
رسته دارایی دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
i warned him of danger
او را از خطراگاهی دادم
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
i gave the beggar one rial
یک ریال به ان گدا دادم
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i lost the train
قطار را از دست دادم
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
i did that last
ان کار را اخر از همه انجام دادم
I listend but heard nothing .
گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
give away
ازدست دادن
give-away
ازدست دادن
give-aways
ازدست دادن
forfoitable
ازدست دادنی
to chuck away
ازدست دادن
get the sack
<idiom>
ازدست کار
lapsable
ازدست رفتنی
to give away
ازدست دادن
to let ship
ازدست دادن
loss
ازدست دادن
disposable
ازدست دادنی
to take time by the forelock
را ازدست ندادن
I missed the connection.
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
i floored the paper
پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
etiolation
ازدست دادن رنگ
tumbles
ازدست دادن تعادل
tumbled
ازدست دادن تعادل
tumble
ازدست دادن تعادل
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
revendication
استردادزمین ازدست رفته
I am tired of him .
ازدست اوخسته شده ام
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I did the work ,but he got the credit.
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
spent
نیروی خود را ازدست داده
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
to lose the t. of a discourse
رشته سخن را ازدست دادن
to lose one's reason
عقل خود را ازدست دادن
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
effete
نیروی خود را ازدست داده
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
deflorate
تصرف شده بکارت ازدست داده
to lose face
نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
toss out
<idiom>
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
lose track of
<idiom>
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
to barter away
بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
possession
دارایی
means
دارایی
asset
دارایی
holding
دارایی
portfolios
دارایی
estate
دارایی
estates
دارایی
property
دارایی
portfolio
دارایی
wealth
دارایی
financing
دارایی
finances
دارایی
finance
دارایی
fortunes
دارایی
fortune
دارایی
purse
دارایی
pursed
دارایی
purses
دارایی
pursing
دارایی
financed
دارایی
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
capital goods
دارایی ثابت
circulating asset
دارایی در گردش
circulating asset
دارایی جاری
finance ministry
وزارت دارایی
assets and equities
دارایی ودیون
intendant
پیشکار دارایی
installation property
دارایی قسمت
weal
ثروت دارایی
inventory
دفتر دارایی
weals
ثروت دارایی
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
finance officer
افسر دارایی
hab
داشتن دارایی
financial agency
اداره دارایی
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
possession
دارایی متصرفات
to take an inventory of
صورت دارایی
current assets
دارایی جاری
hereditament
دارایی غیرمنقول
current asset
دارایی جاری
finance office
اداره دارایی
ministry of f.
وزارت دارایی
personal chattels
دارایی منقول
temporality
دارایی دینوی
thing
اسباب دارایی
fortunes
دارایی ثروت
assets
مایملک دارایی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
private property
دارایی شخصی
fortune
دارایی ثروت
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
personal state
دارایی منقول
property tax
مالیات دارایی
personalty
دارایی شخصی
money bag
دارایی دولت
equity
دارایی شرکاء
equities
دارایی شرکاء
finances
قسمت مالی یا دارایی
personal chattels
دارایی شخصی منقول
personal property
دارایی شخصی منقول
financed
قسمت مالی یا دارایی
immovable
دارایی غیر منقول
holding
دراختیار داشتن دارایی
real account
حساب دارایی غیرمنقول
financing
قسمت مالی یا دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
real property
دارایی غیر منقول
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
inventory
صورت دارایی موجودی
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
capital account
حساب دارایی وسرمایه
belonging
متعلقات واموال دارایی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
hereditaments
دارایی غیر منقول
hotch
سرجمع کردن دارایی
church warden
متصدی دارایی کلیسا
property book
دفتر دارایی یکان
dedicated assets
دارایی وقف شده
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
realty
دارایی غیر منقول ملک
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
chattel
مال منقول دارایی شخصی
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
capitalization unit
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
adventitious property
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financed
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
علم دارایی تهیه پول کردن
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
capitalized expense
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capital assets
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
to make a f.
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
insured
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com