English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (14 milliseconds)
English Persian
he is fifty تمام دارد
Search result with all words
interlock رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocks رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
float اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
floated اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
floats اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
port وسیلهای که بین پورت ورودی /خروجی و چندین وسیله جانبی قرار دارد. و به کامپیوتر امکان دستیابی به تمام آنها را میدهد
an fitting رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
topology توپولوژی بکه که تمام قط عات به یک کابل وصل هستند که در هر انتها Terminator دارد
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Other Matches
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas تمام نما اینه تمام نما
panorama تمام نما اینه تمام نما
incomplete نا تمام
through تمام
entire تمام
complete تمام
full face تمام رخ
full-face تمام رخ
completing تمام
completes تمام
completed تمام
fullest تمام
It's over. تمام شد.
out and out تمام
lion's share تمام
full تمام
it is all up تمام شد
full-length تمام قد
rounded پر تمام
full length تمام قد
all night در تمام شب
thru تمام
yame تمام
off تمام
whole تمام
whole length تمام قد
thorough تمام
out-and-out تمام
full mouthed تمام دندان
f. sixmiles 6میل تمام
full orbed تمام روشن
all : همه تمام
to see out تمام کردن
full pay حقوق تمام
full pay مواجب تمام
full scale تمام عیار
to see through تمام کردن
fiddle away تمام کردن
all- : همه تمام
full moon ماه تمام
full-blown تمام کامل
full blown تمام شکفته
thru تمام شده
thoroughgoing تمام وکمال
full automatic تمام اتوماتیک
exhausted تمام شده
full adder تمام افزایشگر
rounded تمام شده
mast high تمام افراشته
finisher تمام کننده
fulfill تمام کردن
all this تمام اینها
inchoate نیمه تمام
full-blown تمام شگفته
full blown تمام کامل
passes تمام شدن
the game is up بازی تمام شد
run out of تمام کردن
fuller کامل تر تمام تر
rounds complete تیر تمام شد
round d. دوجین تمام
out در بیرون تمام
out- در بیرون تمام
outed در بیرون تمام
the whole world تمام دنیا
full تمام تکمیل
full duplex تمام دو رشتهای
thoro کامل تمام
by all means با تمام وسائل
go تمام شدن
the full of the moon ماه تمام
short measure full measure پیمانه تمام
passed تمام شدن
pass تمام شدن
all day long <idiom> تمام روز
all risks تمام خطرات
all out باشدت تمام
full-scale تمام عیار
get (something) over with <idiom> تمام کردن
give out <idiom> تمام شده
cosines جیب تمام
cosine جیب تمام
go through with <idiom> تمام کردن
ammo zero مهمات تمام
an a fact تمام شده
defunct تمام شده
goes تمام شدن
thoro تمام وکمال
payment in full پرداخت تمام
depletable تمام شدنی
over with تمام شده
peter تمام شدن
fullest تمام قدرت
fullest تمام تکمیل
all d. در تمام روز
full تمام قدرت
end of mission ماموریت تمام
to run away with تمام کردن
sterling تمام عیار
to finish off تمام کردن
to fill out تمام کردن
thorough going تمام وکمال
pukka تمام عیار
pucka تمام عیار
three whole years سه سال تمام
completive تمام کننده
processor تمام کننده
to blow over تمام شدن
consummative تمام کننده
due تمام شده
consumptible تمام شدنی
exhaustible تمام شدنی
cosecant قطرفل تمام
to draw to an end تمام شدن
to eat up تمام کردن
f. and fell تمام بودن
wholly تمام وکمال
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full-time تمام وقت
unfailing تمام نشدنی
dyed-in-the-wool تمام عیار
whole hog تمام راه
holohedron تمام وجهی
full wave تمام موج
through تمام شده
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
A whole week یک هفته تمام
yearlong یکسال تمام
holosymmetric تمام وجه
full view نمای تمام رخ
wrap up تمام شدن
dyed-in-the-wool به تمام معنی
integrates تمام کردن
integrate تمام کردن
integrating تمام کردن
attains تمام کردن
fully automatic machine تمام اتومات
get through تمام کردن
yean round در تمام سال
fully automatic تمام اتوماتیک
dyed-in-the-wool تمام و کمال
fullword تمام کلمه
attaining تمام کردن
fullmouthed تمام دندان
full word تمام کلمه
best of both worlds <idiom> تمام مزایا
attain تمام کردن
body and soul <idiom> با تمام وجود
fulfilled تمام کردن
main بزرگ تمام
unfinished تمام نشده
integral کامل تمام
full-page تمام صفحه
in full تمام وکمال
fulfils تمام کردن
hade شیب تمام
fulfilling تمام کردن
full screen تمام صفحه
main مهم تمام
use up تمام کردن
fulfills تمام کردن
finished تمام شده
finishing تمام کاری
full subtractor تمام کاهشگر
give out تمام شدن
forth تمام کردن
full time تمام روز
par excellence به تمام معنی
attained تمام کردن
holohedral تمام وجه
fulfil تمام کردن
lie-in تمام شدن
lie in تمام شدن
in full fig درلباس تمام
How did it turn out? [قضیه] چطور تمام شد؟
for full board برای تمام پانسیون
rounds complete فرمان تیر تمام
elvis has left the building <idiom> [تمام شده است]
jackpots برنده تمام پولها
quadruplex telephony تلگراف تمام جهتی
quadruplex circuit تلگراف تمام جهتی
jackpot برنده تمام پولها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com