Dictiornary-Farsi | تمام کاهشگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
full subtractor	تمام کاهشگر


Other Matches

subtractor	کاهشگر
adder subtractor	افزایشگر و کاهشگر
adder subtracter	افزایشگر- کاهشگر
serial subtractor	کاهشگر نوبتی
two input subtractor	کاهشگر با دو ورودی
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama	تمام نما اینه تمام نما
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
full-length	تمام قد
off	تمام
through	تمام
incomplete	نا تمام
it is all up	تمام شد
whole	تمام
fullest	تمام
rounded	پر تمام
full	تمام
thorough	تمام
full face	تمام رخ
It's over.	تمام شد.
thru	تمام
full-face	تمام رخ
completing	تمام
completes	تمام
entire	تمام
out-and-out	تمام
lion's share	تمام
out and out	تمام
yame	تمام
full length	تمام قد
whole length	تمام قد
all night	در تمام شب
completed	تمام
complete	تمام
out	در بیرون تمام
go through with <idiom>	تمام کردن
passes	تمام شدن
thru	تمام شده
short measure full measure	پیمانه تمام
give out <idiom>	تمام شده
fuller	کامل تر تمام تر
all this	تمام اینها
rounded	تمام شده
peter	تمام شدن
inchoate	نیمه تمام
full-scale	تمام عیار
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
out-	در بیرون تمام
pucka	تمام عیار
all day long <idiom>	تمام روز
all d.	در تمام روز
sterling	تمام عیار
pukka	تمام عیار
all out	باشدت تمام
round d.	دوجین تمام
rounds complete	تیر تمام شد
run out of	تمام کردن
goes	تمام شدن
all risks	تمام خطرات
thoroughgoing	تمام وکمال
due	تمام شده
exhaustible	تمام شدنی
go	تمام شدن
outed	در بیرون تمام
defunct	تمام شده
to see through	تمام کردن
to fill out	تمام کردن
to eat up	تمام کردن
to draw to an end	تمام شدن
full-time	تمام وقت
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
lie-in	تمام شدن
lie in	تمام شدن
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
full-page	تمام صفحه
par excellence	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
to see out	تمام کردن
use up	تمام کردن
to run away with	تمام کردن
to finish off	تمام کردن
whole hog	تمام راه
wrap up	تمام شدن
yean round	در تمام سال
yearlong	یکسال تمام
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
fulfilled	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
thoro	کامل تمام
the whole world	تمام دنیا
full	تمام تکمیل
the game is up	بازی تمام شد
the full of the moon	ماه تمام
unfinished	تمام نشده
full	تمام قدرت
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
fullest	تمام تکمیل
thoro	تمام وکمال
thorough going	تمام وکمال
attain	تمام کردن
to blow over	تمام شدن
A whole week	یک هفته تمام
through	تمام شده
three whole years	سه سال تمام
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attained	تمام کردن
fullest	تمام قدرت
passed	تمام شدن
full blown	تمام شکفته
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
integral	کامل تمام
full blown	تمام کامل
body and soul <idiom>	با تمام وجود
full duplex	تمام دو رشتهای
full moon	ماه تمام
all	: همه تمام
full automatic	تمام اتوماتیک
depletable	تمام شدنی
holohedron	تمام وجهی
holohedral	تمام وجه
end of mission	ماموریت تمام
f. and fell	تمام بودن
f. sixmiles	6میل تمام
fiddle away	تمام کردن
finisher	تمام کننده
fulfill	تمام کردن
full adder	تمام افزایشگر
full mouthed	تمام دندان
full orbed	تمام روشن
fullword	تمام کلمه
fully automatic	تمام اتوماتیک
unfailing	تمام نشدنی
fully automatic machine	تمام اتومات
get through	تمام کردن
give out	تمام شدن
he is fifty	تمام دارد
hade	شیب تمام
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
fullmouthed	تمام دندان
full pay	حقوق تمام
full pay	مواجب تمام
full scale	تمام عیار
full screen	تمام صفحه
all-	: همه تمام
full time	تمام روز
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
full word	تمام کلمه
forth	تمام کردن
in full	تمام وکمال
an a fact	تمام شده
payment in full	پرداخت تمام
in full fig	درلباس تمام
by all means	با تمام وسائل
consummative	تمام کننده
consumptible	تمام شدنی
wholly	تمام وکمال
cosecant	قطرفل تمام
ammo zero	مهمات تمام
cosines	جیب تمام
cosine	جیب تمام
exhausted	تمام شده
pass	تمام شدن
completive	تمام کننده
holosymmetric	تمام وجه
mast high	تمام افراشته
processor	تمام کننده
full-blown	تمام کامل
over with	تمام شده
full-blown	تمام شگفته
full text searching	جستجوی تمام متن
all risk insurance	بیمه تمام حوادث
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
all available	تمام توپخانه موجود
full tracked	خودرو تمام شنی
nonrenewable resources	منابع تمام شدنی
full time employment	اشتغال تمام وقت
full screen terminal	پایانه تمام صفحه
partitur	بطور تمام وکمال
full wave rectifier	یکسوکننده تمام موجی