Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
Other Matches
prejudice agaiast a person
غرض نسبت بکسی از روی تعصب
biases
طرفداری تعصب
bias
طرفداری تعصب
favoritism
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
to think highliy of any one
نسبت بکسی خوش بین بودن
diathesis
تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
cathedrals
تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
cathedral
تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prejudices
تعصب
fanaticism
تعصب
prejudice
تعصب
fixed idea
تعصب
zealotry
تعصب
unprejudiced
بی تعصب
partisanship
تعصب
dispassionate
بی تعصب
indfferent
بی تعصب
preconception
تعصب
preconceptions
تعصب
peninsularity
تعصب
open-minded
بی تعصب
bigotry
تعصب
narrow minddedness
تعصب
prepossession
تعصب
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
intolerancy
تعصب ناتوانی
party spirit
تعصب حزبی
partiality
تعصب غرض
zeal
گرمی تعصب
racial prejudice
تعصب نژادی
dogmatism
تعصب مذهبی
religiosity
تعصب مذهبی
fanatically
از روی تعصب
passion
تعصب شدید
intolerance
تعصب ناتوانی
porenotion
تعصب بلا تصور
in a partisan spirit
طرفدارانه ازروی تعصب
priggism
تعصب سخت مذهبی
Please be unbiased(fair,objective).
تعصب بخرج ندهید
jingoism
وطن پرستی با تعصب
chauvinism
تعصب در وطن پرستی
siding
طرفداری
favoritism
طرفداری
sidings
طرفداری
adhesion
طرفداری
one sidedness
طرفداری
one tideness
طرفداری
partiality
طرفداری
partisanship
طرفداری
devotion
طرفداری
favouritism
طرفداری
pragmatism
تعصب دراثبات عقیده خود
chauvinism
میهن پرستی از روی تعصب
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
dogmatize
تعصب مذهبی نشان دادن
snap a person's nose off
بکسی پریدن
to play one f.
بکسی ناروزدن
to face any one down
بکسی تشرزدن
to give ones heart to a person
دل بکسی دادن
drop by
بکسی سر زدن
to play a trick on any one
بکسی حیله
snap a person's head off
بکسی پریدن
to spat at
تف بکسی انداختن
to run across or against
بکسی تاخت
to ride one down
سواره بکسی
take the part of
طرفداری کردن
germanism
طرفداری از المان
he sided with us
طرفداری از ما کرد
growthmanship
طرفداری ازرشد
party spirit
طرفداری حزبی
to stand for
طرفداری کردن از
advocate
طرفداری کردن
sides
طرفداری کردن از
side
طرفداری کردن از
prelatism
طرفداری ازمتران ها
bigotry
سرسختی درعقیده عمل تعصب امیز
clannish
دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
to give one the knee
بکسی تعظیم کردن
to give one the knee
بکسی تواضع کردن
bequeathing
بکسی واگذار کردن
bequeaths
بکسی واگذار کردن
to paddle one's own canoe
کار بکسی نداشتن
bequeathed
بکسی واگذار کردن
To spit at someone (something).
بکسی (چیزی ) تف کردن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
to yearn to
بکسی اشتیاق داشتن
to serve one a trick
بکسی حیله زدن
to believe in a person
بکسی ایمان اوردن
bequeath
بکسی واگذار کردن
to take pity on any one
بکسی رحم کردن
serve one a trick
بکسی حیله زدن
to give heed to any one
بکسی اعتنایاتوجه کردن
to do make or pay obeisance to
بکسی احترام گزاردن
favored
همراهی یا طرفداری کردن با
libertarianism
طرفداری از ازادی فردی
favour
طرفداری مرحمت کردن
To take someones side . To side with someone.
از کسی طرفداری کردن
favoring
طرفداری مرحمت کردن
favours
طرفداری مرحمت کردن
favors
طرفداری مرحمت کردن
favouring
همراهی یا طرفداری کردن با
favouring
طرفداری مرحمت کردن
favors
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
همراهی یا طرفداری کردن با
favours
همراهی یا طرفداری کردن با
favored
طرفداری مرحمت کردن
to take the p of a person
ازکسی طرفداری کردن
unprejudiced
بدون تبعیض یا طرفداری
advocating
طرفداری کردن حامی
advocates
طرفداری کردن حامی
advocated
طرفداری کردن حامی
favor
طرفداری مرحمت کردن
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
respect of persons
طرفداری و واهمه از کسان
proslavery
طرفداری از برده فروشی
retaliated
عین چیزی را بکسی برگرداندن
derides
بکسی خندیدن استهزاء کردن
derided
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride
بکسی خندیدن استهزاء کردن
retaliates
عین چیزی را بکسی برگرداندن
deriding
بکسی خندیدن استهزاء کردن
heteroplasty
پیوندبافته کسی بکسی دیگر
retaliating
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
to run upon any one
بکسی برخورد یا تصادف کردن
retaliate
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to put a slur on any one
لکه بدنامی بکسی چسباندن
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
to ply any one with drink
باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to pelt some one with stones
سنگ بکسی پرت کردن
toa the life of a person
سوء قصدنسبت بکسی کردن
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
sectionalism
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
with out any p to
بدون هیچ طرفداری ازاو
to have recourse to a person
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
to do make or pay obeisance to
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
To give somebody a few days grace .
بکسی چند روز مهلت دادن
To look fondly at someone .
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
teetotal
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
feminism
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax.
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
temperance
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
insurrectionism
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
royalism
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
Zeal without knowledge is a runaway horse .
<proverb>
جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
patenting
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patent
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
patents
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
to show one out
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
prohibitionism
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
loyalists
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
loyalist
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
to stand in one's light
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
pious fraud
حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
left justification
تمایل به چپ
month's mind
تمایل
sentiment
تمایل
declination
تمایل
addictedness
تمایل
appetency
تمایل
recumbency
تمایل
proneness
تمایل
appetence
تمایل
aclinic
بی تمایل
nisus
تمایل
trepan
تمایل
gravitation
تمایل
appetence or tency
تمایل
trends
تمایل
would
تمایل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com