English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
reebtry تملک مجدد
Other Matches
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
acquistion تملک
possession تملک
acquisitions تملک
acquisition تملک
gaining ownership تملک
holding تملک
appropriation تملک
repossession تملک ثانوی
expropriating از تملک در اوردن
estate in remainder تملک معلق
occupancy تملک کننده
demesne تملک زمین
expropriates از تملک در اوردن
expropriated از تملک در اوردن
accession تملک نماء
fee simple حق تملک دائم
poss مخفف تملک
expropriate از تملک در اوردن
uti possidetis تملک اراضی اشغالی
uti possidetis تملک اراضی مفتوحه
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
cost in use هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
sergeanty انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
pyramiding سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
take possession of متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
further مجدد
reflorescence مجدد
furthered مجدد
renewed مجدد
seconded مجدد
furthers مجدد
furthering مجدد
furthermore مجدد
seconds مجدد
seconding مجدد
second مجدد
further on مجدد
revisiting ملاقات مجدد
revisits ملاقات مجدد
recurrences رویدادن مجدد
recurrence رویدادن مجدد
restatements بیان مجدد
restatement بیان مجدد
revisited ملاقات مجدد
revisit ملاقات مجدد
regelation انجماد مجدد
reebtry دخول مجدد
recount شمارش مجدد
recounted شمارش مجدد
recounting شمارش مجدد
reproductions تولید مجدد
recounts شمارش مجدد
reproduction تولید مجدد
reinforcement وضع مجدد
reassurance اطمینان مجدد
reassurances اطمینان مجدد
recreations خلق مجدد
replenished تدارک مجدد
replenished پرکردن مجدد
remand بازداشت مجدد
replenish تدارک مجدد
remanded بازداشت مجدد
replenish پرکردن مجدد
remanding بازداشت مجدد
remands بازداشت مجدد
replenishes پرکردن مجدد
replenishes تدارک مجدد
replenishing پرکردن مجدد
recreation خلق مجدد
reconditioning تعمیر مجدد
reissue چاپ مجدد
reissued چاپ مجدد
reissues چاپ مجدد
reissuing چاپ مجدد
replenishing تدارک مجدد
subdivisions تقسیم مجدد
subdivision تقسیم مجدد
after shrinkage انقباض مجدد
retaking گرفتن مجدد
restart شروع مجدد
resorption مکیدن مجدد
reshipment حمل مجدد
resale حراج مجدد
resale فروس مجدد
rerun اجرای مجدد
republication انتشار مجدد
reporduce تولید مجدد
reoccur فهور مجدد
renegotiation مذاکره مجدد
renascence زندگی مجدد
resupply اماد مجدد
resurvey بررسی مجدد
retakes گرفتن مجدد
retaken گرفتن مجدد
retake گرفتن مجدد
re-runs نمایش مجدد
re-running نمایش مجدد
re-run نمایش مجدد
re-ran نمایش مجدد
comebacks دستیابی مجدد
comeback دستیابی مجدد
retread process تعمیر مجدد
retransmission ارسال مجدد
retransmission مخابره مجدد
remotion حرکت مجدد
reinterpretation تفسیر مجدد
recoupment کسب مجدد
reconviction محکومیت مجدد
reconveyance اعاده مجدد
reconversion گرایش مجدد
recompile کامپایل مجدد
recaption توقیف مجدد
reapparition فهور مجدد
reallocation تخصیص مجدد
reactivation فعالیت مجدد
re establishment تاسیس مجدد
re claim تقاضای مجدد
re attachment توقیف مجدد
recrystallization تبلور مجدد
rededication اهدا مجدد
reintegration استقرار مجدد
reinsurance بیمه مجدد
reinfection عفونت مجدد
regeneracy تولید مجدد
reformat فرمت مجدد
reexport صادرات مجدد
reentrance دخول مجدد
reenlistment سربازگیری مجدد
reeducation تربیت مجدد
reebtry ورود مجدد
redirection راهنمایی مجدد
rededication تقدیم مجدد
crossecheck مقابله مجدد
redrawing رسم مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
reorganising سازماندهی مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
redrawn رسم مجدد
reorganises سازماندهی مجدد
reversion ترجمه مجدد
redraws رسم مجدد
re-examination بازپرسی مجدد
repayments پرداخت مجدد
reload پر کردن مجدد
repayment پرداخت مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
reorganised سازماندهی مجدد
rearrangements ترتیب مجدد
reorganize سازماندهی مجدد
regenerating تولید مجدد
reorganizing سازماندهی مجدد
rehearsal تکرار مجدد
rehearsals تکرار مجدد
redraw رسم مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
regenerates تولید مجدد
regenerated تولید مجدد
regenerate تولید مجدد
reorganizes سازماندهی مجدد
reorganizes تشکیلات مجدد
reorganized سازماندهی مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
re examination بازپرسی مجدد
resurgence طغیان مجدد
reload بارکردن مجدد
revaluation بهاگذاری مجدد
readjustment سازگاری مجدد
retrials محاکمه مجدد
repaint رسم مجدد
readjustments سازگاری مجدد
rearrangement ترتیب مجدد
rallied اجتماع مجدد
rallies اجتماع مجدد
rally اجتماع مجدد
retrial ازمایش مجدد
retrial محاکمه مجدد
reorganization سازماندهی مجدد
reorganization تشکیلات مجدد
re election انتخاب مجدد
retrials ازمایش مجدد
redistribution توزیع مجدد
reloads بارکردن مجدد
reloads پر کردن مجدد
restoration استقرار مجدد
reloaded پر کردن مجدد
reloaded بارکردن مجدد
redrew رسم مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
remarriages ازدواج مجدد
re-election انتخاب مجدد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com