English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
English Persian
undulate تموج داشتن موجدار بودن
undulated تموج داشتن موجدار بودن
undulates تموج داشتن موجدار بودن
Other Matches
shimmer تموج داشتن موج زدن
shimmering تموج داشتن موج زدن
shimmers تموج داشتن موج زدن
shimmered تموج داشتن موج زدن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspects شک داشتن مظنون بودن
suspecting شک داشتن مظنون بودن
suspect شک داشتن مظنون بودن
undulation تموج
wafture تموج
resonantly با تموج
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
matter مهم بودن اهمیت داشتن
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
loved عشق داشتن عاشق بودن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
to have patience شکیبا بودن صبر داشتن
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
yearn اشتیاق داشتن مشتاق بودن
requiring نیاز داشتن لازم بودن
may توانایی داشتن قادر بودن
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
require نیاز داشتن لازم بودن
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
required نیاز داشتن لازم بودن
mattered مهم بودن اهمیت داشتن
mattering مهم بودن اهمیت داشتن
matters مهم بودن اهمیت داشتن
requires نیاز داشتن لازم بودن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
yearned اشتیاق داشتن مشتاق بودن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
deserve سزاوار بودن شایستگی داشتن
adhered توافق داشتن متفق بودن
adhere توافق داشتن متفق بودن
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
sites قرار داشتن مستقر بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
deserve لایق بودن استحقاق داشتن
loves عشق داشتن عاشق بودن
yearns اشتیاق داشتن مشتاق بودن
adequateness توافق داشتن متفق بودن
adhering توافق داشتن متفق بودن
deserves لایق بودن استحقاق داشتن
to have an interest [in] سهم داشتن [شریک بودن] [در]
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
dominates حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated حکمفرما بودن تسلط داشتن
adheres توافق داشتن متفق بودن
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
deserves سزاوار بودن شایستگی داشتن
dominate حکمفرما بودن تسلط داشتن
love عشق داشتن عاشق بودن
magnetic ripple تموج مغناطیسی
commutator ripple تموج جابجاگر
overpoise مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
to be together with somebody با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
equivalent همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalents همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
play second fiddle to someone <idiom> ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
surged تموج سریع برق نوسان شدید
surges تموج سریع برق نوسان شدید
surge تموج سریع برق نوسان شدید
rippler موجدار
moir موجدار
moire موجدار
storied موجدار
vermiculate موجدار
corrugate موجدار کردن
corrugated sheet صفحه موجدار
corrugated sheet ورقه موجدار
corrugated tube لوله موجدار
corrugated skin پوسته موجدار
corrugated cardboard مقوای موجدار
tabby حریر موجدار
crimping موجدار کردن
tabbies حریر موجدار
ruffle موجدار کردن
ruffles موجدار کردن
ruffling موجدار کردن
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
wave winding سیم پیچ موجدار
corrugated rolling mill دستگاه نورد ورق موجدار
multiplex wave winding سیم پیچ موجدار چند راهه
shimmer روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
stand by <idiom> پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
sinuate موجدار کنگره کنگره
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
owes مدیون بودن مرهون بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
include شامل بودن متضمن بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com