Dictiornary-Farsi | تناقض مخالفت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 136 (7 milliseconds)

English	Persian
repugnance	تناقض مخالفت


Other Matches

inconsistency	تناقض
contradictions	تناقض
antitheses	تناقض
opposition	تناقض
inconsistencies	تناقض
contradictoriness	تناقض
paradox	تناقض
paradoxes	تناقض
antithesis	تناقض
repugnance	تناقض
incoherence	تناقض
contradiction	رد تناقض
contradictions	رد تناقض
contradiction	تناقض
paradox of thrift	تناقض پس انداز
contradict	تناقض داشتن با
consistently	بدون تناقض
antilogy	تناقض مطالب
grotesque	تناقض دار
inconsistencies	تناقض تباین
contradicted	تناقض داشتن با
contradicts	تناقض داشتن با
inconsistence	تناقض تباین
inconsistency	تناقض تباین
self contradiction	تناقض گویی
repugn	تناقض داشتن
paradox of value	تناقض ارزش
quirk	مزاجی تناقض گویی
tergiversation	بی ثباتی تناقض گویی
voting paradox	تناقض در رای گیری
quirks	مزاجی تناقض گویی
self contradiction	معارضه بانفس تناقض گویی
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
antinomy	تناقض دو قانون یا دو اصل افهار مخالف
factions	مخالفت
contrariety	مخالفت
gainsaid	مخالفت
opposition	مخالفت
disagreement	مخالفت
disagreements	مخالفت
faction	مخالفت
defiance	مخالفت
gainsays	مخالفت
gainsaying	مخالفت
gainsay	مخالفت
contrariness	مخالفت
oppugnancy	مخالفت
oppugnation	مخالفت
divided <adj.>	در مخالفت
antagonism	مخالفت
recusance or sancy	مخالفت
renitency	مخالفت
obj	مخالفت
remonstrance	مخالفت
opponency	مخالفت
disaccord	مخالفت
opposeless	بی مخالفت
disgreement	مخالفت
oppugn	مخالفت کردن با
contrarious	مخالفت امیز
to set ones face against	مخالفت کردن با
to kick against a proposal	با پیشنهادی مخالفت
repugn	مخالفت کردن با
incongruousness	تباین مخالفت
paradoxy	مخالفت با عقایدعمومی
antagonistic	مخالفت امیز
obscurantism	مخالفت باروشنفکری
opposable	مخالفت کردنی
abolitionism	مخالفت با بردگی
oppugner	مخالفت کننده
vetoes	نشانه مخالفت
objecting	مخالفت کردن
objects	مخالفت کردن
defiantly	از روی مخالفت
buck	مخالفت کردن با
bucks	مخالفت کردن با
vetoed	نشانه مخالفت
resist	مخالفت کردن با
resisted	مخالفت کردن با
resisting	مخالفت کردن با
resists	مخالفت کردن با
veto	نشانه مخالفت
resistance	سختی مخالفت
vetoing	نشانه مخالفت
objected	مخالفت کردن
blackball	مخالفت کردن
aversions	مخالفت ناسازگاری
aversion	مخالفت ناسازگاری
direct objects	مخالفت کردن
indulging	مخالفت نکردن
indulges	مخالفت نکردن
indulged	مخالفت نکردن
indulge	مخالفت نکردن
indirect objects	مخالفت کردن
blackballs	مخالفت کردن
object	مخالفت کردن
blackballing	مخالفت کردن
blackballed	مخالفت کردن
paradoxicality	مخالفت باعقاید عمومی
adversarial	وابسته به مخالفت یا دشمنی
to be in disagreement [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی]
objection	مخالفت استدلال مخالف
objections	مخالفت استدلال مخالف
antagonistically	از روی مخالفت یا دشمنی
disagrees	نساختن با مخالفت کردن با
obscurantism	مخالفت با علم ومعرفت
disagreeing	نساختن با مخالفت کردن با
disagreed	نساختن با مخالفت کردن با
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
negative voice	منع نشانه مخالفت
disagree	نساختن با مخالفت کردن با
withstand	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thwarted	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
to be split [over something] [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstood	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstanding	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended	مخالفت کرده با رقابت کردن
nem con	بدون مخالفت کسی است
contends	مخالفت کرده با رقابت کردن
contend	مخالفت کرده با رقابت کردن
Marxist	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
mc carthyism	سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
anti dumping	مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
flag discrimination	مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
retrorocket	راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.	ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
controvert	هم ستیز کردن مخالفت کردن
oppose	ضدیت کردن مخالفت کردن
opposes	ضدیت کردن مخالفت کردن