Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
overrefinement
تهذیب بسیار اراستگی فراوان
Other Matches
lots
بسیار فراوان
in deepest sympathy
با دلسوزی بسیار فراوان
with much pains
با رنج فراوان با زحمات بسیار
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
easy money
پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
trimness
اراستگی
adornments
اراستگی
titivation
اراستگی
nattiness
اراستگی
symmetry
هم اراستگی
neatness
اراستگی
tidiness
اراستگی
spruceness
اراستگی
symmetrization
هم اراستگی همسازی
floweriness
اراستگی باعبارات پرصنعت یاتعارف امیز
courtliness
نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
refinements
تهذیب
refinement
تهذیب
edification
تهذیب
polish
تهذیب
polishes
تهذیب
reformation
تهذیب
regenerate
تهذیب کردن
edifying
تهذیب کننده
edifies
تهذیب کردن
regenerated
تهذیب کردن
edification
تهذیب اخلاق
regenerates
تهذیب کردن
regenerating
تهذیب کردن
refine
تهذیب کردن
refines
تهذیب کردن
edified
تهذیب کردن
cultivation
تهذیب ترویج
edificatory
تهذیب کننده
edify
تهذیب کردن
regeneration
نوزایش تهذیب اخلاق
reform school
مدرسه تهذیب اخلاقی
culturist
فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
reformatory schools
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
plenty
فراوان
abundant
فراوان
profuse
فراوان
plentiful
فراوان
prolific
فراوان
richly
فراوان
superabundant
فراوان
fulsome
فراوان
redundantly
فراوان
redun dantly
فراوان
unsparing
فراوان
galore
فراوان
oodles
فراوان
affluent
فراوان
in abundance
فراوان
in galore
فراوان
excessive
فراوان
an abundance of
فراوان
all out
فراوان
foison
فراوان
exuberant
فراوان
feracious
فراوان
plentifully
فراوان
oodlins
فراوان
copious
فراوان
exuberantly
فراوان
abound in
فراوان داشتن
abound with
فراوان داشتن
abound
فراوان بودن
abundant element
عنصر فراوان
bounteous
باسخاوت فراوان
superrabundant
زیاد فراوان
f. money
پول فراوان
exuberate
فراوان بودن
abounded
فراوان بودن
foison
محصول فراوان
rampant
فراوان حکمفرما
cretaceous
دارای گچ فراوان
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
abounding
فراوان بودن
abounds
فراوان بودن
abundantly
بطور فراوان
overflowing
فراوان ریزش
feisty
فراوان چابک
teem
فراوان بودن
teemed
فراوان بودن
amply
بطور فراوان
rife
فراوان عادی
post haste
با شتاب فراوان
teeming
فراوان بودن
plenty of rain
باران فراوان
teems
فراوان بودن
luxuriant vegetation
گیاهان فراوان
ample
فراوان مفصل
very
چندان فراوان
rampant vegetation
گیاهان فراوان
infest
فراوان بودن در
infested
فراوان بودن در
infesting
فراوان بودن در
infests
فراوان بودن در
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
shock head
دارای موی فراوان
superabound
زیاد فراوان بودن
luxuriance
شکوه وجلال فراوان
grow rife
فراوان یا متداول شدن
he is f. of money
پول فراوان دارد
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
post haste
بسرعت شتاب فراوان
pervading
فراوان یا شایع بودن
pervades
فراوان یا شایع بودن
pervade
فراوان یا شایع بودن
pervaded
فراوان یا شایع بودن
copiously
فراوان زیاد مفصلا
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
to have plenty of time
وقت فراوان داشتن
overlabour
با رنج فراوان انجام دادن
luxuriating
فراوان شدن وفور یافتن
overabound
بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriates
فراوان شدن وفور یافتن
luxuriated
فراوان شدن وفور یافتن
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
slather
مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriate
فراوان شدن وفور یافتن
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms
پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
Mahogany was once abundant
[prolific]
in the tropical forests.
یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
jam session
اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
beastby
بسیار
plenty
بسیار
many
بسیار
all-
بسیار
all
بسیار
far
بسیار
detestable
بسیار بد
precious
بسیار
out and a way
بسیار
lot
بسیار
desperate
بسیار بد
no end of
بسیار
sadly
بسیار بد
very
بسیار
multiplicity
بسیار
much
بسیار
multiped
بسیار پا
multifarious
بسیار
immortally
بسیار
an abundance of
بسیار
lousy
<adj.>
بسیار بد
not a lettle
بسیار
muckle
بسیار
mickle or muckle
بسیار
mickle
بسیار
oftentimes
بسیار
by far
بسیار
sopping
بسیار
ever so
بسیار
thousand and one
بسیار
unco
بسیار
seldom
بسیار کم
very little
بسیار کم
powerfully
بسیار
galore
بسیار
sorely
بسیار
awfully
بسیار
parlous
بسیار
abundant
بسیار
numerous
بسیار
terrible
<adj.>
بسیار بد
awful
<adj.>
بسیار بد
so mush
بسیار
lashongs
بسیار
longeval
بسیار زی
overly
بسیار
clinking
بسیار
rotten
<adj.>
بسیار بد
far and away
بسیار
overrefinement
تصفیه بسیار
multisonous
بسیار صدا
too expensive
<adj.>
بسیار گران
multitudinously
با گروه بسیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com