Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
annual accumulation of sediment
ته نشست سالانه
Other Matches
classic
مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classics
مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
meets
نشست نشست گاه
meet
نشست نشست گاه
yearly
سالانه
per annum
سالانه
annual
سالانه
annuals
سالانه
annual storage
مخزن سالانه
annual wage
دستمزد سالانه
yearbooks
گزارشات سالانه
annual report
گزارش سالانه
annual rainfall
بارش سالانه
annual preciptation
ریزش سالانه
annual patent fee
حق الامتیاز سالانه
annual leave
مرخصی سالانه
annual increase
افزایش سالانه
yearbook
گزارشات سالانه
annual increase
رشد سالانه
annual income
درامد سالانه
annuity
پرداختهای سالانه
annual earnings
عواید سالانه
annual earnings
درامد سالانه
annual budget
بودجه سالانه
anuual discharge
بده سالانه
yearly profit
سود سالانه
tax year
مالیات سالانه
annuities
مقرری سالانه
AGMs
مجمع عمومی سالانه
fixture
برنامه سنتی سالانه
annual rate of growth
نرخ رشد سالانه
annual general meeting
مجمع عمومی سالانه
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
interest rate per annum
نرخ بهره سالانه
AGM
مجمع عمومی سالانه
annuitant
دریافت دارنده مقرری سالانه
annual efficiency index
شاخص کارایی سالانه خدمتی
annuity
مستمری سالانه مقرری مستمر
derby
مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
derbies
مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
Bang went our annul holidays.
تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
tourist trophy
مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
arrendare
اجاره دادن ملک یا زمین به طور سالانه
periodicals
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
west coast computer faire
یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
arrentation
پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
seance
نشست
settletment
نشست
settlement of the dam
نشست سد
fouling
ته نشست
seepage
نشست
symposiums
هم نشست
sediments
ته نشست
settlement
نشست
settlements
نشست
precipitation
ته نشست
deposition
ته نشست
session
نشست
sessions
نشست
slump
نشست
slumped
نشست
symposia
هم نشست
slumping
نشست
sittings
نشست
slumps
نشست
sitting
نشست
depositions
ته نشست
trim
نشست
trimmest
نشست
symposium
هم نشست
trims
نشست
siting
نشست
meeting
نشست
consolidation
نشست
leakages
نشست
leakage
نشست
meetings
نشست
sediment
ته نشست
trim forward
نشست سینه
true slump
نشست واقعی
sinking
استهلاک نشست
trim aft
نشست پاشنه
special session
نشست ویژه
to cave in
نشست کردن
soft spot
ناحیه نشست
sinkable
نشست کردنی
she sat behind me
او پشت من نشست
deposits
ته نشست ته نشین
closed conference
نشست مسدود
extraordinary meeting
نشست ویژه
subsidence
نشست فرونشینی
closed meeting
نشست مسدود
settle
نشست کردن
settlement ratio
نسبت نشست
settlement of the foundation
نشست پی گاه
shore formation
ته نشست دریاچهای
lacustrine sediment
ته نشست دریاچهای
deposit
ته نشست ته نشین
leaky
نشست کننده
sinks
نشست کردن
electrolytic deposition
ته نشست الکترولیتی
sink
نشست کردن
exudation
برون نشست
boring stay
محل نشست
extravasate
نشست کردن
calcareous deposit
ته نشست اهکی
settles
نشست کردن
oil residue
ته نشست روغن
subside
نشست کردن
subsiding
نشست کردن
subsides
نشست کردن
subsidence
نشست خاک
seep in
نشست کردن
air landed
هوا نشست
lime deposite
ته نشست اهکی
rate of deposition
سرعت ته نشست
assembly
مجمع نشست
subsided
نشست کردن
precipitated rocks
سنگهای ته نشست
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
special session
نشست فوق العاده
seat of settlement
محل نشست ساختمان
extraordinary meeting
نشست فوق العاده
landing zone
منطقه نشست هوایی
She went to the bad.
بروز سیاه نشست
She sat beside ( next to ) her mother .
کنار مادرش نشست
powwow
نشست وگفتگو کردن
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
He was favorably impressed by what I told him .
حرفم دردلش نشست
settlement forecast
پیش بینی نشست
settlement of abutments
نشست تکیه گاه
The dust was laid ( settled ) .
گرد وخاک نشست
proces verbal
صورت جلسه نشست نامه
the bird took its perch
مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
exudate
ترشح التهابی برون نشست
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
To associate ( mix) with someone .
با کسی نشست وبر خاست کردن
the veaael was neaped
کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
drop
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropping
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drops
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
inclusus
گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
settling rounds
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com