English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
precipitator ته نشین کننده
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb> اجاره نشین خوش نشین است .
riverain کرانه نشین ساحل نشین
palatinate کنت نشین ساکن کنت نشین
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
sediments ته نشین
alluvium ته نشین
companion هم نشین
alluvion ته نشین
anus نشین
lake dweller اب نشین
anuses نشین
sediment ته نشین
deposits ته نشین
lees ته نشین
fecal ته نشین
deposit ته نشین
marchman سر حد نشین
antiset ماده ضد ته نشین
tenant کرایه نشین
palating کنت نشین
paludicole مرداب نشین
paludose مرداب نشین
paludous مرداب نشین
hermitess زن گوشه نشین
passerine شاخه نشین
tenants کرایه نشین
oppidan شهر نشین
hilariously تپه نشین
precipitate ته نشین کردن
foul ground کفه ته نشین
sea gauge اب نشین کشتی
consort هم نشین شدن
Bedouins بادیه نشین
settles ته نشین شدن
arboraceous درخت نشین
settle ته نشین شدن
nemoral جنگل نشین
cloisterer گوشه نشین
illuviate ته نشین شدن
dreg ته نشین اشغال
seater کرسی نشین
consorting هم نشین شدن
consorts هم نشین شدن
hutholder کلبه نشین
sedimentate ته نشین شدن
assort هم نشین شدن
woodman جنگل نشین
consorted هم نشین شدن
exurbanite حومه نشین
cenobite صومعه نشین
provincial ایالت نشین
forester جنگل نشین
foresters جنگل نشین
unsociable گوشه نشین
convex شاه نشین
forntiersman مرز نشین
floaty دارای اب نشین کم
chief tomn حاکم نشین
tartars ته نشین رسوب
tartar ته نشین رسوب
paces شاه نشین
paced شاه نشین
ala شاه نشین
alette شاه نشین
bay-window شاه نشین
chief tomn امیر نشین
forntiersman سرحد نشین
freeman شهر نشین
grand duchy دوک نشین
frontbencher پیش نشین
eremite گوشه نشین
planeted سیاره نشین
plainsman جلگه نشین
cottager کلبه نشین
half pace شاه نشین
frontbenchers پیش نشین
residue زیادتی ته نشین
governor's seat حاکم نشین
freemen شهر نشین
islaner جزیره نشین
renter کرایه نشین
prelature اسقف نشین
borderer سرحد نشین
residues زیادتی ته نشین
governor's seat حکومت نشین
low lander ساحل نشین
dioceses اسقف نشین
bay window شاه نشین
to take one's s. on the throne بر تخت نشین
bay windows شاه نشین
alcove شاه نشین
easterner خاور نشین
easterners خاور نشین
alcoves شاه نشین
nomadic چادر نشین
cottagers کلبه نشین
deposits ته نشست ته نشین
colonists مستعمره نشین
diocese اسقف نشین
pace شاه نشین
insessorial جوف نشین
cotenant هم اجاره نشین
depone ته نشین کردن)
sediment ته نشین شدن
dalesman دره نشین
sediments ته نشین شدن
lessee اجاره نشین
residual پس مانده ته نشین
emirate امیر نشین
emirates امیر نشین
duchies دوک نشین
duchy دوک نشین
marchman مرز نشین
insessorial شاخه نشین
deposit ته نشست ته نشین
stay at home خانه نشین
slummer زاغه نشین
precipitating ته نشین کردن
silvicolous جنگل نشین
precipitates ته نشین کردن
khanate خان نشین
ancress زن گوشه نشین
islander جزیره نشین
anchoress زن گوشه نشین
precipitated ته نشین کردن
islanders جزیره نشین
dais شاه نشین
khanate خان نشین
spelaean غار نشین
colonist مستعمره نشین
solitudinarian گوشه نشین
Bedouin بادیه نشین
alluvion ته نشین سیل
anchorite خلوت نشین
nomads چادر نشین ایلیاتی
to keep house خانه نشین شدن
to tip something [British E] ته نشین کردن چیزی
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
brooder روی تخم نشین
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
chief residence مقرعمده حاکم نشین
nomad چادر نشین ایلیاتی
recluses منزوی گوشه نشین
settler ماندگار خوش نشین
recluse منزوی گوشه نشین
stylite زاهد مناره نشین
settlor ماندگار خوش نشین
county town حاکم نشین استان
tenants کرایه نشین متصرف
armchairs پشت میز نشین
armchair پشت میز نشین
houses خانه نشین شدن
housed خانه نشین شدن
house خانه نشین شدن
urbanist شهر نشین متمدن
urbanistic شهر نشین متمدن
deskman پشت میز نشین
tenant کرایه نشین متصرف
isles جزیره نشین کردن
isle جزیره نشین کردن
hermits زاهد گوشه نشین
hermit زاهد گوشه نشین
argol دردشراب .ته نشین شراب
county towns حاکم نشین استان
anchoret زاهد گوشه نشین
anchorite گوشه نشین زاهد
settlers ماندگار خوش نشین
percher مرغ چوب نشین
immigrant غریب کوچ نشین
immigrants غریب کوچ نشین
solitary گوشه نشین منزوی
percher مرغ شاخه نشین
half-pace شاه نشین نیم گرد
alluvial ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
hermitic وابسته بزاهدهای گوشه نشین
seadrome محل فرود هواپیمای اب نشین
compass window شاه نشین نیم گرد
geest مواد رسوبی و ته نشین سطح زمین
altaian وابسته بکوههای التا تاتارالتای نشین
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
nymphean وابسته به حوری دریایی حور نشین
draught line خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
Liechtenstein کشور دوک نشین لیختن اشتاین
claustral صومعه نشین وابسته بدیر یاصومعه
bay windows پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
chimney-corner [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
robin hood رابین هود یاغی جنگل نشین و جوانمرد انگلیسی
lyrebird سه نوع مرغ شاخه نشین گنجشکی استرالیا ازجنس menura
nosy parker پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
kibitzer پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com