English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
Other Matches
airspeeds سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeed سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
water cure علاج بااب معالجه بااب
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
pompously بااب وتاب
ornately بااب و تاب
tumidly بااب و تاب
scald بااب گرم سوزاندن
water cooling خنک کردن بااب
scalds بااب گرم سوزاندن
scalded بااب گرم سوزاندن
pads بااب و تاب گفتن
pad بااب و تاب گفتن
scalding بااب گرم سوزاندن
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
aluminize روکش بااب الومینیوم دادن
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
toddy عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
toddies عرق خرما که بااب گرم مخلوط شود
hydrotherapeutic بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydropath establishment بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
moist air هوای تر
air blast هوای دم
petticoatsfever هوای زن
agreements توافق
rapport توافق
conciliation توافق
consistency توافق
concert توافق
concerts توافق
maladapted بی توافق
concord توافق
accommodations توافق
accommodation توافق
coincidence توافق
coincidences توافق
to come to an understanding توافق
adaptation توافق
adaptations توافق
agreement توافق
consent توافق
commensurableness توافق
accord توافق
analogies توافق
consented توافق
consenting توافق
settlement توافق
consents توافق
analogy توافق
bands توافق
accorded توافق
concurrence توافق
accords توافق
concent توافق
commensurability توافق
band توافق
settlements توافق
keeping توافق
liquid air هوای مایع
swelter هوای گرم
sweltered هوای گرم
agglutinant هوای التیام
adverse weather هوای نامساعد
temperate climate اب و هوای معتدل
In the open air. در هوای آزاد.
low air pressure فشار هوای کم
queen's weather هوای باز
air هوای دم هوا
open air در هوای ازاد
aired هوای دم هوا
swelters هوای گرم
the open هوای ازاد
intake air هوای ورودی
compressed air هوای متراکم
compressed air هوای فشرده
dead air هوای راکد
foul weather هوای نامساعد
foul weather هوای خراب
forced draft هوای با فشار
exhaust air هوای خروجی
airs هوای دم هوا
marine climate اب و هوای دریایی
blast roasting تشویه با هوای دم
emergency air هوای اضطراری
hot blast هوای دم داغ
raininess هوای بارانی
broken weather هوای بی قرار
drippy هوای گرفته
secondry air هوای ثانویه
out of door در هوای ازاد
humid air هوای شرجی
humid air هوای نمناک
stable air هوای پایدار
circulationg air هوای در گردش
carburetor air هوای کاربراتور
passion هوای نفس
air breathing هوای تنفسی
heavy weather هوای طوفانی
out of doors در هوای ازاد
marsh malaria هوای مردابی
heavy weather هوای خراب
maladjustment عدم توافق
adaptability توافق سازگاری
unilateral agreement توافق یک جانبه
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
give-and-take آماده به توافق
inconsonantly باعدم توافق
adaptation توافق سازش
correspondence principle اصل توافق
disparity عدم توافق
maladjustments عدم توافق
consonance توافق صدا
consistence توافق سازگاری
reach an agreement به توافق رسیدن
adaptations توافق سازش
disparities عدم توافق
breaches خطای رد یک توافق
breached خطای رد یک توافق
breach خطای رد یک توافق
harmonometer توافق سنج
consensus توافق عام
conformable قابل توافق
inadaptable توافق ندادنی
reciprocal agreement توافق دو جانبه
concordat توافق دوستانه
accordance وفق توافق
conformation سازش توافق
consistency توافق سازگاری
inharmoniousness عدم توافق
deals توافق تجاری
collective agreement توافق جمعی
agreement coefficient ضریب توافق
conconancy توافق صدا
maladaptation عدم توافق
adaptiveness قوه توافق
adaption توافق سازش
adaptableness قابلیت توافق
disconformity عدم توافق
adaptable قابل توافق
deal توافق تجاری
dissidence عدم توافق
adhesion همبستگی توافق
arbitration agreement توافق بر حکمیت
mutual agreement توافق طرفین
discordance عدم توافق
plea agreement توافق مدافعه
speaking with prosecutor توافق باشاکی
maladjusted بی توافق دژسازگار
modus vivendi توافق موقت
accompt سازگاری توافق
synesis توافق معانی
outline agreement توافق اولیه
disagreement عدم توافق
skeleton agreement توافق اولیه
master agreement توافق اولیه
frame agreement توافق اولیه
basic agreement توافق اولیه
compromiser توافق کار
disagreements عدم توافق
agreement of arguments توافق نشانوندها
understanding توافق تظر
understandings توافق تظر
bleed air هوای کمپرس شده
cooling air هوای سرد کننده
hot blast cupola کوپل هوای گرم
cooling blower دمنده هوای سرد
blow hot هوای گرم دمیدن
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
hot blast main هدایت هوای دم داغ
secondary airflow جریان هوای فرعی
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
blow cold هوای سرد دمیدن
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
fair weather دارای هوای صاف
ego trip تسلیم به هوای نفس
ego trips تسلیم به هوای نفس
heatwave موج هوای گرم
heatwave هوای گرم طولانی
heatwaves موج هوای گرم
heatwaves هوای گرم طولانی
forced draft هوای تحت فشار
air compressor هوای فشرده ساز
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
air tank کپسول هوای غواصی
effulge برق هوای باز
free living تسلیم هوای نفس
liquid air هوای مایع شده
cold front جبهه هوای سرد
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com