Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English
Persian
power
توان از دست رفته
powered
توان از دست رفته
powering
توان از دست رفته
powers
توان از دست رفته
Other Matches
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
ratings
توان نامی توان قدرت
rating
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
dislocated
در رفته
frenetical
از جا در رفته
departed
رفته
thrawart
در رفته
short tempered
از جا در رفته
inchmeal
رفته رفته
gradually
رفته رفته
gradually
<adv.>
رفته رفته
by degrees
<adv.>
رفته رفته
in process of time
رفته رفته
by inches
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
رفته رفته
pulled
تحلیل رفته
weatherbeaten
رنگ و رو رفته
it has escaped my remembrance
از خاطرم رفته
smudgy
رنگ و رو رفته
smudgiest
رنگ و رو رفته
smudgier
رنگ و رو رفته
exhausted
تحلیل رفته
sunken
فرو رفته
away
غایب رفته
i have been to paris
پاریس رفته ام
deep-set
فرو رفته
all told
روی هم رفته
chafed
پوست رفته
overseen
غلط رفته
jitters
از کوره در رفته
all in all
روی هم رفته
madding
از کوره در رفته
by and large
<idiom>
روی هم رفته
defunct
ازبین رفته
pallid
رنگ رفته
consumptive
تحلیل رفته
frantic
ازکوره در رفته
emaciated
گوشت رفته
first and last
روی هم رفته
day a day
روی هم رفته
in the lump
روی هم رفته
retreating forehead
پیشانی تو رفته
in the a
روی هم رفته
consumptives
تحلیل رفته
frenzied
ازجا در رفته
red-hot
ازجادر رفته
windswept
بر باد رفته
on a par
روی هم رفته
unbridle
مهاردر رفته
truncated soil
خاک رو رفته
he knew that i had gone
او میدانست که من رفته ام
averagly
روی هم رفته
overall
رویهم رفته
overalls
رویهم رفته
iam bored
حوصله ام سر رفته
neat
شسته و رفته
neatest
شسته و رفته
averages
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
off shade
رنگ رفته
averaging
روی هم رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
on average
[on av.]
روی هم رفته
altogether
روی هم رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
average
روی هم رفته
extinct
ازبین رفته
cavetto
[پخی تو رفته]
gone
<adj.>
از دست رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
neater
شسته و رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
palest
رنگ رفته بی نور
pale
رنگ رفته بی نور
furibund
اشفته ازجادر رفته
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes.
امیدها ی بر باد رفته
paler
رنگ رفته بی نور
you are mistaken
خطا رفته اید
what is done cannot be undone
اب رفته بجوی برنمیگردد
retreating chin
چانه عقب رفته
he must have gone
باید رفته باشد
he is off to the war
رفته است به جنگ
neater
شسته و رفته مرتب
sunken eyes
چشمان فرو رفته
tacky
رنگ ورو رفته
saddle nose
بینی فرو رفته
ha-ha
دیوار فرو رفته
revendication
استردادزمین ازدست رفته
lost
از دست رفته ضایع
forged side
سطح فرو رفته
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
income forgone
درامداز دست رفته
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
immersed in debt
فرو رفته در فرض
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
As limp as a rag.
شل واز حال رفته
lorn
از دست رفته بربادرفته
neatest
شسته و رفته مرتب
advanced pawn
پیاده پیش رفته
neat
شسته و رفته مرتب
washed up
بکلی تحلیل رفته
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
lost chain
زنجیره از دست رفته
the cork went off with apop
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
I have something in my eye.
چیزی توی چشمم رفته.
ingesta
موادی که داخل بدن رفته
lost
از دست رفته تلف شده
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
sold
فروخته شده بفروش رفته
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
She wI'll be a loser if she refuses.
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intakes
جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
intake
جای ابگیری نیروی بکار رفته
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
quasi
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drags
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
mattoid
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
low power
توان کم
exponent
توان
isoelectric
هم توان
ambidextral
دو سو توان
equipotent
هم توان
vigour
توان
exponents
توان
capacitance
توان
p
توان
oligotrophic
کم توان
ambidextrous
دو سو توان
potency
توان
powered
توان
high-powered
پر توان
powering
توان
powers
توان
throughput
توان
potential
توان
power
توان
vim
توان
vigor
توان
weathered rocks
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
poppyhead
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Cinquecento
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Nothing can.compensate for the loss ones health.
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
indicated horsepower
توان فاهری
h.p.
توان اسب
input power
توان ورودی
i. and evdevolution
توان یابی
wattles power
توان کور
i^ r loss
اتلاف توان
light output ratio
توان نور
idle power
توان کور
exponentiation
به توان رساندن
instantaneous power
توان لحظهای
idle current wattmeter
توان کورسنج
explosive power
توان انفجاری
fluctuating power
توان نوشی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com