Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
true power
توان واقعی
Search result with all words
interactive video
سیستمی که از اتصال کامپیوتری به دیسک خوان اسفاده میکند تا توان پردازش و تصاویر واقعی و متحرک را ایجاد کند
Other Matches
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
factually
واقعی
very
واقعی
veracious
واقعی
actual
واقعی
factual
واقعی
essentials
واقعی
virtual
واقعی
McCoy
واقعی
essential
واقعی
literal
واقعی
ex post
واقعی
concrete
: واقعی
right
واقعی
veridical
واقعی
real
واقعی
lifelike
واقعی
actuals
واقعی
veritable
واقعی
ex post saving
واقعی
objective
واقعی
righting
واقعی
objectives
واقعی
unfeigned
واقعی
card-carrying
واقعی
true life
واقعی
righted
واقعی
positive
واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real capital
سرمایه واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
real wage
مزد واقعی
real address
آدرس واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real fluid
سیال واقعی
true slump
نشست واقعی
actual loss
زیان واقعی
true complement
مکمل واقعی
true complement
متمم واقعی
real
واقعی موجود
real numbers
اعداد واقعی
true form
فرم واقعی
real mode
حالت واقعی
real memory
حافظه واقعی
real income
درامد واقعی
true vertical
قائم واقعی
real value
ارزش واقعی
real storage
انباره واقعی
life size
اندازه واقعی
life-size
اندازه واقعی
practical
واقعی کارازموده
practicals
واقعی کارازموده
actual address
نشانی واقعی
actual argument
نشانوند واقعی
actual cost
هزینه واقعی
actual damage
خسارت واقعی
actual expenses
مخارج واقعی
actual income
درامد واقعی
actual key
کلید واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actual price
قیمت واقعی
actual saving
پس انداز واقعی
actual self
خود واقعی
actual velocity
سرعت واقعی
actualize
واقعی کردن
true north
شمال واقعی
matter-of-fact
بطور واقعی
incidental expenses
هزینههای واقعی
real sector
بخش واقعی
real score
نمره واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
insubstantial
غیر واقعی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
objective value
ارزش واقعی
objective data
دادههای واقعی
jisen
مبارزه واقعی
very
واقعی فعلی
nominal
غیر واقعی
actual load
بار واقعی
unrealistic
غیر واقعی
unrealistically
غیر واقعی
unreal
غیر واقعی
historical costs
هزینه واقعی
make a reality
واقعی کردن
carry ineffect
واقعی کردن
implement
واقعی کردن
carry out
واقعی کردن
accomplish
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
put inpractice
واقعی کردن
never-never
غیر واقعی
put into effect
واقعی کردن
fulfill
[American]
واقعی کردن
put into practice
واقعی کردن
execute
واقعی کردن
bring into being
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
actualise
[British]
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
never-never land
غیر واقعی
airy-fairy
غیر واقعی
realised
واقعی کردن
carry into effect
واقعی کردن
truer
واقعی حقیقی
realize
واقعی کردن
matter of fact
بطور واقعی
realizing
واقعی کردن
realising
واقعی کردن
realized
واقعی کردن
truest
واقعی حقیقی
genuine
واقعی حقیقی
true
واقعی حقیقی
make something happen
واقعی کردن
realises
واقعی کردن
realizes
واقعی کردن
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
real balance effect
اثر مانده واقعی
pepper corn rent
اجاره غیر واقعی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
conductance
مقدار هدایت واقعی
ideals
مطابق نمونه واقعی
in the clouds
<idiom>
دور از زندگی واقعی
false
ساختگی غیر واقعی
real will
نظریه اراده واقعی
no par
بدون ارزش واقعی
actual neurosis
روان رنجوری واقعی
actual instruction
دستور العمل واقعی
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
true meridian
نصف النهار واقعی
unreal
غیر واقعی خیالی
pragmatize
واقعی نشان دادن
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
actual velocity of ground water
سرعت واقعی اب زیرزمینی
inesse
دارای هستی واقعی
objectively
بطور واقعی یا خارجی
ideal
مطابق نمونه واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real national income
درامد ملی واقعی
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
sterling
فاهر وباطن یکی واقعی
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
abstract
جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
actual carrier
موسسه حمل و نقل واقعی
entitative
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
abstracting
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
incidence
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
abstracts
جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
over estimate
بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
overcapitalize
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
to put it on
پیش از اندازه واقعی نشان دادن
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
psych out
<idiom>
پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
abstractionism
مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
abstractions
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
abstraction
ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
nominal value
قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
declination
مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
underrating
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
that was a quasi war
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
foreshortening
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
It was filmed on location.
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
rectification
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
potential
توان
ambidextrous
دو سو توان
isoelectric
هم توان
power
توان
throughput
توان
vigour
توان
low power
توان کم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com