English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
Other Matches
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
individualized از دیگران جدا کردن
individualizing از دیگران جدا کردن
individualizes از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
individualising از دیگران جدا کردن
individualize از دیگران جدا کردن
screamer اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
perpend توجه کردن
to watch over توجه کردن
to take keep توجه کردن
tents توجه کردن
take care of توجه کردن از
to llok توجه کردن
mark توجه کردن
attend توجه کردن
attending توجه کردن
pay attention <idiom> توجه کردن
attends توجه کردن
marks توجه کردن
tent توجه کردن
welfare توجه کردن
get with it <idiom> توجه کردن
figure on توجه کردن
attend توجه یا رسیدگی کردن
distract منحرف کردن توجه
distracts منحرف کردن توجه
to call توجه کسیراجلب کردن
to come in to notice جلب توجه کردن
focus متمرکز کردن توجه
focussing متمرکز کردن توجه
focuses متمرکز کردن توجه
focused متمرکز کردن توجه
attending توجه یا رسیدگی کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
focusses متمرکز کردن توجه
focussed متمرکز کردن توجه
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference توجه کردن یا کار کردن با چیزی
catch one's eye <idiom> توجه کسی را جلب کردن
feather one's nest <idiom> به علائق خود توجه کردن
to pay attention to something [someone] به چیزی [کسی ] توجه کردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
assist حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
assists حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted حضور بهم رساندن توجه کردن
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
adverts توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
advert توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to notice توجه کردن [ملاحضه کردن ]
note توجه کردن ذکر کردن
noting توجه کردن ذکر کردن
ward نگهداری کردن توجه کردن
wards نگهداری کردن توجه کردن
notes توجه کردن ذکر کردن
audits یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favourites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourite طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
rest دیگران
rests دیگران
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
regard for others ملاحظه دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
regard for others واهمه از دیگران
asides جدااز دیگران
aside جدااز دیگران
et al مخفف و دیگران
regard for others رعایت دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
dummies الت دست دیگران
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
spoilsman محل عیش دیگران
spoiler محل عیش دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
breach تجاوز به حقوق دیگران
dummy الت دست دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
as a warning to others برای عبرت دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
breached تجاوز به حقوق دیگران
mind reader کاشف افکار دیگران
infringer متخطی به حقوق دیگران
mind readers کاشف افکار دیگران
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
breaches تجاوز به حقوق دیگران
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
go (someone) one better <idiom> کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
spoilsports کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
peeping Tom <idiom> کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
poked سکه زدن فضولی در کار دیگران
oddball <idiom> کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
have a way with <idiom> تحت نفوذ قرار دادن دیگران
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
spoilsport کسی که عیش دیگران را منغص میکند
swim against the tide/current <idiom> کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
spoilsports کسی که عیش دیگران را منغص میکند
poking سکه زدن فضولی در کار دیگران
pokes سکه زدن فضولی در کار دیگران
poke سکه زدن فضولی در کار دیگران
spoilsport کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
you said it/you can say that again <idiom> نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
to throw one's lot با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
To lay one self open to ridicule . خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
to interject a remark سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com