English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
Other Matches
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
lighting سایه روشن
half tone سایه روشن
penumbra سایه روشن
light and shade سایه روشن
tone سایه روشن
tones سایه روشن
half tone سایه روشن زدن
shading response پاسخ سایه روشن
thermal shadow سایه روشن حرارتی
luminist نقاش سایه روشن نما
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
tones سایه روشن عکس هوایی
tone سایه روشن عکس هوایی
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
enhance در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
developments رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhances در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
characteristics of underdeveloping مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit روز روشن روشن کردن
daylight روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
outreach توسعه یافتن توسعه
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
thanks to..... در سایه
shadowing سایه
umbra سایه
shadings سایه
auspices سایه
shadow سایه
shadowed سایه
shading سایه
shades سایه
shade سایه
umbrage سایه
cleek سایه
umber سایه
sunshades سایه
sunshade سایه
shadiness سایه
shadows سایه
shadowless بی سایه
bower سایه بان
umbriferous سایه افکن
adumbration سایه افکنی
boxed cornice سایه بان
bowery سایه دار
To cast a shadow . سایه انداختن
shady سایه دار
halation نیم سایه
half shadow نیم سایه
umber سایه انداختن
bowers سایه بان
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
overshadows سایه افکندن بر
overshadowing سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
overshadow سایه افکندن بر
overcast سایه انداختن
shaded <adj.> سایه دار
shadowy سایه مانند
shadowy سایه افکن
tone سایه رنگ
shadowy <adj.> سایه دار
adumbral سایه افکن
halftone سایه رنگ
halftones سایه رنگ
To cast a shadow. سایه انداختن
hatching سایه زنی
to go to the shades سایه افکندن در
umbrageous سایه دار
canopy سایه بان
shadeless بدون سایه
shadowed شدو سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
penumbra نیم سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
shadowed شبح سایه
sciagraphy سایه نگاری
sombre سایه دار
shadowing شبح سایه
shadowing شدو سایه
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shadowlike سایه مانند
silhouette target سایه هدف
sciamachy جنگ با سایه
tinges سایه رنگ
tinge سایه رنگ
shadows شدو سایه
shadows شبح سایه
shader سایه رنگ زن
drop shadow سایه برجسته
shadow play نمایش سایه ها
shade سایه انداختن
shades سایه انداختن
shading سایه زنی
shadings سایه بان
shade سایه بان
somber سایه دار
shadings سایه انداختن
shades سایه بان
shading سایه اندازی
shady [place] <adj.> سایه دار
canopies سایه بان
shadow شدو سایه
shadow شبح سایه
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
umbrage شابهت سایه وار
umbrage سایه شاخ و برگ
pencilled بامداد سایه زده
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
adumbrate سایه افکندن بر طرح
sciagraph عکس سایه نما
auspice سایه حمایت توجهات
shady سایه افکن مشکوک
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
shade سایه دار کردن
halftoning سایه رنگ زدن
phantasm فاهر فریبنده سایه
thanks افهار امتنان در سایه
shadow factor ضریب انحراف سایه
tintless بدون سایه رنگ
shades جای سایه دار
contrasts زمینه طرح و سایه
contrasting زمینه طرح و سایه
contrasted زمینه طرح و سایه
shade جای سایه دار
gray scale مقیاس سایه زنی
contrast زمینه طرح و سایه
shadings جای سایه دار
pastel shades سایه رنگهای خفیف
shades سایه دار کردن
shadings سایه دار کردن
thank you سایه شما کم نشود
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
to go to the shades مردن سایه دار کردن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
croddhatching بطور اریب سایه زدن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
crosshatch بطور اریب سایه زدن
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
enlargements توسعه
development توسعه
upgrowth توسعه
promotions توسعه
extension توسعه
extensions توسعه
promotion توسعه
stop go policy توسعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com