Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
black induction	توقف القا
Other Matches
inductions	القا
abolishment	القا
induction	القا
anti induction cable	کابل ضد القا
induces	القا کردن
inducing	القا کردن
inductions	القا کردن
induction	القا کردن
faradic	القا شده
inductorium	قرقره القا
induced	القا کردن
line of induction	خطوط القا
induction meter	سنجه القا
self suggestion	القا ازخودبخود
induction balance	تراز القا
induce	القا کردن
induced environment	محیط القا شده
inductive time constant	ثابت زمانی القا
induction voltage regulator	نافم ولتاژ با القا
electrophorus	الت تولید الکتریسته ساکن بوسیله القا
interlook dormant period	زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast	فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
paused	توقف
pause	توقف
halts	توقف
insolvency	توقف
pauses	توقف
pausing	توقف
cessation	توقف
stoppage	توقف
stop code	کد توقف
stand	توقف
stopple	توقف
suspension of payment	توقف
syncope	توقف
tarriance	توقف
flag stop	توقف
commorant	توقف
halt	توقف
stop	توقف
parked	توقف
stopped	توقف
parks	توقف
interruption	توقف
interruptions	توقف
halted	توقف
interrupts	توقف
interrupting	توقف
interrupt	توقف
park	توقف
stoppages	توقف
suspension	توقف
stopping	توقف
stops	توقف
suspensions	توقف
slackest	توقف درحرکت
slacks	توقف درحرکت
closes	ایست توقف
close	ایست توقف
closer	ایست توقف
idle period	زمان توقف
lay by	منطقه توقف
nonstop	بدون توقف
halting place	توقف گاه
no waiting	توقف ممنوع
stay	توقف کردن
stay	توقف مکث
stayed	توقف کردن
stayed	توقف مکث
bankruptcies	توقف بازرگان
no parking	توقف ممنوع
closest	ایست توقف
slack	توقف درحرکت
bankruptcy	توقف بازرگان
hemostasis	توقف خونریزی
stopcocks	وسیله توقف
dead halt	توقف مطلق
cease	ایست توقف
ceased	ایست توقف
ceases	ایست توقف
ceasing	ایست توقف
lay-by	منطقه توقف
come down gracefully	توقف منضبط
carport	توقف گاه
lay-bys	منطقه توقف
break key	کلید توقف
bar stop	توقف میله
down time	زمان توقف
parked	محل توقف
stopcock	وسیله توقف
continuously	بدون توقف
ports of call	بندر توقف
stop instruction	دستورالعمل توقف
halt instruction	دستورالعمل توقف
failure	توقف کردن
failures	توقف کردن
port of call	بندر توقف
break point	نقطه توقف
parks	محل توقف
park	محل توقف
parking place	جایگاه توقف
sudden stoppage	توقف ناگهانی
stop bit	بیت توقف
stop sign	علامت توقف
thermal critical point	نقطه توقف
program stop	توقف برنامه
stop mechanism	مکانیزم توقف
suspensive	درحال توقف
payment stopped	توقف پرداخت
to sojourn [formal] [in a place as a visitor]	توقف کردن
until stop [up to the stop]	تا جای توقف
stoppage of the game	توقف بازی
preventing	توقف رخ دادن چیزی
prevents	توقف رخ دادن چیزی
prevented	توقف رخ دادن چیزی
prevent	توقف رخ دادن چیزی
slow-down <idiom>	به توقف کامل نرسیدن
no end <idiom>	پی درپی بدون توقف
avast	ایست توقف کنید
a thorugh train	قطار بدون توقف
stopped	توقف انجام کار
stop off <idiom>	توقف بین راه
hover	درحال توقف پر زدن
hang up	معوق شدن توقف
hang-up	معوق شدن توقف
stop	ایستادن توقف کردن
cardiac arrests	توقف ناگهانی قلب
cardiac arrest	توقف ناگهانی قلب
stop over	توقف کوتاه مدت
pull up	توقف کردن [اتومبیل]
rest	توقف فرمان ازاد
stop	توقف انجام کار
stopped	ایستادن توقف کردن
hovered	درحال توقف پر زدن
hovers	درحال توقف پر زدن
stops	توقف انجام کار
rests	توقف فرمان ازاد
stops	ایستادن توقف کردن
termination	خاتمه دادن یا توقف
stopping	توقف انجام کار
stopping	ایستادن توقف کردن
stop dead/cold <idiom>	سریع توقف کردن
hold back	توقف مانع شدن
shut down point	نقطه توقف تولید
hang-ups	معوق شدن توقف
whoa	امر به توقف دادن
measure	توقف رخ دادن چیزی
time in	ادامه بازی پس از توقف
machine down time	زمان توقف ماشین
machine idle time	زمان توقف ماشین
block	توقف رویدادن چیزی
blocked	توقف رویدادن چیزی
blocks	توقف رویدادن چیزی
off one's back <idiom>	توقف آزار رساندن
signal box	توقف گاه متصدی علائم
checks	خطا یا توقف کوچک در فرآیند
interval	توقف کوتاه بین دو عمل
stopping	توقف منزلگاه بین راه
checked	خطا یا توقف کوچک در فرآیند
check	خطا یا توقف کوچک در فرآیند
hole high	توقف گوی در کنار سوراخ
stops	توقف منزلگاه بین راه
stopped	توقف منزلگاه بین راه
snowplow	توقف با بردن پاشنه ها بعقب
holds	دریافت کردن گرفتن توقف
hold	دریافت کردن گرفتن توقف
lie to	درجهت باد توقف کردن
to stop [doing something]	توقف کردن [از انجام کاری]
lay over	در نیمه راه توقف کردن
jump stop	توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stop	توقف منزلگاه بین راه
nonprogrammed halt	توقف برنامه ریزی نشده
signal boxes	توقف گاه متصدی علائم
hangup	توقف ناگهانی برنامه جاری
dwell	محل توقف توقفگاه استراحت
dwell	ساکن شدن زمان توقف
interactive	نقاط توقف را تنظیم کند
powers	توقف منبع تغذیه الکتریکی
outer fix	محوطه توقف خارجی هواپیما
give pause to <idiom>	باعث توقف وفکر شدن
powering	توقف منبع تغذیه الکتریکی
powered	توقف منبع تغذیه الکتریکی
power	توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwelled	ساکن شدن زمان توقف
intercity train	قطار بین شهری با توقف
protect	توقف آسیب دیدن چیزی
protecting	توقف آسیب دیدن چیزی
protects	توقف آسیب دیدن چیزی
adjustable stop	توقف قابل تنظیم [مهندسی]
dwells	محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled	محل توقف توقفگاه استراحت
dwells	ساکن شدن زمان توقف
throw up one's hands <idiom>	توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
Does the train stop in London?	آیا قطار در لندن توقف دارد؟
How long does the train stop here?	چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
run on	ادامه دادن متن بدون توقف
stayer	کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
phaseout	توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
ending	عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
prints	توقف موقت چاپگر هنگام چاپ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com