Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (12 milliseconds)
English
Persian
stop
توقف انجام کار
stopped
توقف انجام کار
stopping
توقف انجام کار
stops
توقف انجام کار
Search result with all words
bar
توقف کسی برای انجام کاری
bars
توقف کسی برای انجام کاری
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
break down
توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
Other Matches
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
interrupt
توقف
pause
توقف
interrupts
توقف
stopping
توقف
interrupting
توقف
cessation
توقف
park
توقف
stopped
توقف
stop
توقف
halts
توقف
stops
توقف
halted
توقف
halt
توقف
stand
توقف
interruptions
توقف
interruption
توقف
flag stop
توقف
insolvency
توقف
parks
توقف
parked
توقف
tarriance
توقف
pauses
توقف
stopple
توقف
suspension
توقف
stoppage
توقف
pausing
توقف
stoppages
توقف
paused
توقف
suspension of payment
توقف
stop code
کد توقف
commorant
توقف
syncope
توقف
suspensions
توقف
ceased
ایست توقف
ceases
ایست توقف
closes
ایست توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
bankruptcies
توقف بازرگان
idle period
زمان توقف
close
ایست توقف
payment stopped
توقف پرداخت
cease
ایست توقف
lay by
منطقه توقف
stop bit
بیت توقف
lay-by
منطقه توقف
lay-bys
منطقه توقف
stop mechanism
مکانیزم توقف
bankruptcy
توقف بازرگان
closest
ایست توقف
hemostasis
توقف خونریزی
dead halt
توقف مطلق
halting place
توقف گاه
stop instruction
دستورالعمل توقف
slack
توقف درحرکت
halt instruction
دستورالعمل توقف
come down gracefully
توقف منضبط
ceasing
ایست توقف
break point
نقطه توقف
stayed
توقف مکث
stay
توقف مکث
stay
توقف کردن
no waiting
توقف ممنوع
parked
محل توقف
slackest
توقف درحرکت
slacks
توقف درحرکت
break key
کلید توقف
carport
توقف گاه
closer
ایست توقف
stop sign
علامت توقف
ports of call
بندر توقف
port of call
بندر توقف
park
محل توقف
failure
توقف کردن
stayed
توقف کردن
failures
توقف کردن
thermal critical point
نقطه توقف
program stop
توقف برنامه
nonstop
بدون توقف
sudden stoppage
توقف ناگهانی
parking place
جایگاه توقف
down time
زمان توقف
black induction
توقف القا
stopcocks
وسیله توقف
stopcock
وسیله توقف
no parking
توقف ممنوع
stoppage of the game
توقف بازی
continuously
بدون توقف
bar stop
توقف میله
suspensive
درحال توقف
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
parks
محل توقف
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
measure
توقف رخ دادن چیزی
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
a thorugh train
قطار بدون توقف
stop over
توقف کوتاه مدت
avast
ایست توقف کنید
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
stop off
<idiom>
توقف بین راه
whoa
امر به توقف دادن
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
machine idle time
زمان توقف ماشین
preventing
توقف رخ دادن چیزی
stop
ایستادن توقف کردن
prevents
توقف رخ دادن چیزی
hover
درحال توقف پر زدن
block
توقف رویدادن چیزی
hovers
درحال توقف پر زدن
termination
خاتمه دادن یا توقف
blocked
توقف رویدادن چیزی
hang-ups
معوق شدن توقف
hang-up
معوق شدن توقف
blocks
توقف رویدادن چیزی
stopped
ایستادن توقف کردن
time in
ادامه بازی پس از توقف
machine down time
زمان توقف ماشین
prevented
توقف رخ دادن چیزی
rest
توقف فرمان ازاد
hovered
درحال توقف پر زدن
stopping
ایستادن توقف کردن
hold back
توقف مانع شدن
rests
توقف فرمان ازاد
shut down point
نقطه توقف تولید
stops
ایستادن توقف کردن
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
prevent
توقف رخ دادن چیزی
hang up
معوق شدن توقف
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
dwells
ساکن شدن زمان توقف
stop
توقف منزلگاه بین راه
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
intercity train
قطار بین شهری با توقف
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
checked
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
dwell
ساکن شدن زمان توقف
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
signal box
توقف گاه متصدی علائم
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
interval
توقف کوتاه بین دو عمل
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
check
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
stopped
توقف منزلگاه بین راه
stopping
توقف منزلگاه بین راه
stops
توقف منزلگاه بین راه
lie to
درجهت باد توقف کردن
lay over
در نیمه راه توقف کردن
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
ramp
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
phaseout
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
jam
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
ramps
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
jammed
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
jams
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Does the train stop in London?
آیا قطار در لندن توقف دارد؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com