Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
mass production of goods
تولید توده وار کالا
Other Matches
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mass production of goods
تولید انبوه کالا
batch production
تولید زیاد یک نوع کالا
oligopoly
تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
cost absoption
هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
gross national product
تولیدناویژه قیمت تولید یک کالا دربازار خاص فرف یک سال مالی
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
fisher equation
یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
tump
توده درختان واقع بر روی تپه توده
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
barter with someone
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter
[to trade by barter]
دادوستد کالا با کالا کردن
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
populace
توده
ricking
توده
sand pile
توده شن
stack
توده
rick
توده
cumuli
توده
ricked
توده
shock
توده
cumulus
توده
ricks
توده
clotting
توده
dollops
توده
stacks
توده
aggregation
توده
wads
توده
pyres
توده
pyre
توده
stacked
توده
shell
توده
shelling
توده
dollop
توده
shells
توده
riff raff
توده
hill
توده
massively
توده
blocked
توده
massive
توده
lot
توده
rucks
توده
heaps
توده
heaping
توده
clots
توده
the vulgar
توده
blocks
توده
ruck
توده
oodles
توده
the masses
توده
varletry
توده
tag rag
توده
the rabble
توده
plebs
توده
wad
توده
accumulations
توده
accumulation
توده
ratag
توده
the many
توده
hills
توده
heap
توده
block
توده
clot
توده
conglomerations
توده
congeries
توده
stand
توده
esquillage
توده
agglomerative
توده شو
agglomeration
توده
bulk
توده
conglomeration
توده
mass
توده
aggregates
توده
masses
توده
cumulation
توده
pile
توده
piled
توده
volume
توده
volumes
توده
shocks
توده
aggregate
توده
massing
توده
shocked
توده
barrow
پشته توده
masses
انبوه توده
masses
توده مردم
rolling mass
توده غلطان
barrows
پشته توده
sand hill
ریگ توده
glacier
توده یخ غلطان
glaciers
توده یخ غلتان
glaciers
توده یخ غلطان
cloud
توده ابرومه
shocked
توده کردن
fire-storms
توده اتش
shocks
توده کردن
massing
انبوه توده
roturier
عضو توده
heap of sand
توده ماسه
snow drift
توده برف
omnibus
توده مردم
shock
توده کردن
sand pile
توده ماسه
stacker
توده کننده
plebeians
توده مردم
omnibuses
توده مردم
fire storm
توده اتش
plebeian
توده مردم
fire-storm
توده اتش
glacier
توده یخ غلتان
massing
توده مردم
bank
کناره توده
cairn
توده سنگ
cairns
توده سنگ
bloc
توده قلنبه
blocs
توده قلنبه
midden
توده فضله
compiling
توده کردن
midden
توده کثافت
compiles
توده کردن
compiled
توده کردن
massifs
توده سنگ
massif
توده سنگ
banks
کناره توده
mass concrete
بتن توده
mass formation
ارایش توده
mass psychology
روانشناسی توده ها
massed fire
اتش توده
quarries
توده انباشته
quarry
توده انباشته
clouds
توده ابرومه
clouding
توده ابرومه
quarrying
توده انباشته
compile
توده کردن
hill
توده کردن
hill
توده خاک
bulk
توده اکثریت
rucks
توده کردن
in mass
به شکل توده
woodpile
توده چوب
icefall
توده یخ غلتان
woodpiles
توده چوب
mass
انبوه توده
pig lead
توده سرب
blocks
توده قلنبه
blocked
توده قلنبه
hoi polloi
توده مردم
ruck
توده کردن
hills
توده کردن
hills
توده خاک
stockpiling
توده کردن
stockpiles
توده کردن
stockpiled
توده کردن
stockpile
توده کردن
dune
توده شن ساحلی
pig iron
اهن توده
block
توده قلنبه
snowdrifts
برف توده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com