Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
Other Matches
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
squash court
زمین بازی اسکواش
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
in side
سمت سرویس زمین اسکواش
hand in
سمت زمین سرویس اسکواش
crease
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creasing
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases
محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
service line
خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
forecourt
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
grounded
توپ به زمین خورده
not up
توپ دوبار به زمین خورده دبل
choppers
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
chopper
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
out
نوبت سرویس اسکواش
out-
نوبت سرویس اسکواش
outed
نوبت سرویس اسکواش
front wall
دیوار مقابل اسکواش
service court
محل فرود سرویس اسکواش
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
service line
حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
get
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
getting
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
nick
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
unable
ناتوان
asthenic
ناتوان
impuissant
ناتوان
unfit
<adj.>
ناتوان
incapable
<adj.>
ناتوان
disabled
ناتوان
invalid
ناتوان
invalids
ناتوان
handicapped
ناتوان
impotent
<adj.>
ناتوان
incompetent
<adj.>
ناتوان
infirm
ناتوان
incapacitated
<adj.>
ناتوان
inable
<adj.>
ناتوان
incapable
ناتوان
decays
که ناتوان میشود
invalid
ناتوان کردن
invalids
ناتوان کردن
invalidates
ناتوان کردن
decayed
که ناتوان میشود
decay
که ناتوان میشود
invalidate
ناتوان کردن
invalidated
ناتوان کردن
disabling
ناتوان ساختن
disabling
ناتوان کردن
disables
ناتوان ساختن
disables
ناتوان کردن
disable
ناتوان ساختن
disable
ناتوان کردن
decaying
که ناتوان میشود
sicklier
ناتوان رنجور
debilitation
ناتوان سازی
feebler
ناتوان عاجز
debilitate
ناتوان کردن
feeble
ناتوان عاجز
feeblest
ناتوان عاجز
weakling
ناتوان بی بنیه
weaklings
ناتوان بی بنیه
debilitant
ناتوان کننده
sickly
ناتوان رنجور
sickliest
ناتوان رنجور
irretentive
ناتوان در نگاهداری
debilitative
ناتوان کننده
disenable
ناتوان کردن
impotent
ناتوان اکار
disable
ناتوان ساختن از کارانداختن
enervate
ناتوان کردن بی اثرکردن
disable pulse
تپش ناتوان ساز
interrupts
ناتوان کردن وقفه
disabling
ناتوان ساختن از کارانداختن
disables
ناتوان ساختن از کارانداختن
stalling torque
گشتاور پیچشی ناتوان
interrupt
ناتوان کردن وقفه
interrupting
ناتوان کردن وقفه
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
telltale
نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
struggled
مبارزه
bu
مبارزه
kumite
مبارزه
campaigns
مبارزه
fight
مبارزه
campaigning
مبارزه
fights
مبارزه
struggling
مبارزه
campaigned
مبارزه
struggle
مبارزه
campaign
مبارزه
turn to
مبارزه
struggles
مبارزه
disarms
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarmed
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
disarm
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
squash tennis
بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
battles
مبارزه ستیز
battling
مبارزه ستیز
passives
مبارزه منفی
sensei
مبارزه مسابقهای
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
battled
مبارزه ستیز
battle
مبارزه ستیز
passive
مبارزه منفی
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
outdare
به مبارزه طلبیدن
kachi make
مبارزه تا مرگ
defying
به مبارزه طلبیدن
defy
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
defied
به مبارزه طلبیدن
election campaign
مبارزه انتخاباتی
jousting
مبارزه کردن
jousts
مبارزه کردن
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
electioneering
مبارزه انتخاباتی
jiya kumite
مبارزه ازاد
economic warfare
مبارزه اقتصادی
braving
به مبارزه طلبیدن
joust
مبارزه کردن
bravest
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
braver
به مبارزه طلبیدن
braved
به مبارزه طلبیدن
combats
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
challengo
مبارزه کردن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
defiance
مبارزه طلبی
challenger
مبارزه طلب
kyorougei
مبارزه تکواندو
budo
روش مبارزه
challengers
مبارزه طلب
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
brave
به مبارزه طلبیدن
jousted
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combat
مبارزه کردن
combativeness
مبارزه طلبی
jisen
مبارزه واقعی
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
class struggle
مبارزه طبقاتی
class struggle
مبارزه طبقهای
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
tatemi
میدان مبارزه کاراته
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com