Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Other Matches
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
i fell pity for him
دلم برایش سوخت
my heart bleeds for him
دلم برایش می سوزد
i felt sorry for him
دلم برایش سوخت
i felt sorry for him
اوقاتم برایش تلخ شد
She bore him a daughter.
برایش یک دختر آورد (زائید)
She has been a good wife to him.
همسر خوبی برایش بوده
ne'er do well
ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She took umbrage at your remark .
سخن شما برایش گران آمد
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
He was framed.
برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
to get rid of a baby
بچه اش را برایش انداختن
[اصطلاح روزمره]
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
outh
باید
to have to
باید
should
باید
shall
باید
the f. of a table
باید
there is a rule that...
که باید.....
in due f.
باید
must
باید
ought
باید
maun
باید
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i must go
باید بروم
i ought to go
باید بروم
ought
باید وشاید
you must know
باید بدانید
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
i ougth to go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
it is to be noted that
باید دانست که
as it deserves
چنانکه باید
it is necessary to go
باید رفت
one must go
باید رفت
how shall we proceed
چه باید کرد
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
it is necessary for him to go
باید برود
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
he must have gone
باید رفته باشد
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
I must leave at once.
باید فورا بروم.
the needful
انچه باید کرد
meetly
چنانکه باید و شاید
shall i go?
ایا باید بروم
prettily
بخوبی چنانکه باید
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
it is to be noted that
باید توجه کردکه
he needs must go
ناچار باید برود
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
comme il faut
چنانکه باید وشاید
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
enow
بسنده انقدرکه باید
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
you must go
شما باید بروید
you might have come
باید امده باشید
chicane
مانعی که باید دور زد
load
کاری که باید انجام شود
loads
کاری که باید انجام شود
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
backlogs
کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
backlog
کاری که باید انجام شود
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
You can't refuse me that !
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
vertical
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
shifts
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com