Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
Other Matches
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
contradictor
تکذیب کننده
rebutter
تکذیب کننده
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
embodying
متضمن
embodies
متضمن
embody
متضمن
embodied
متضمن
containing
متضمن
informational
متضمن
underlying
متضمن
declaratory
متضمن بیان
retaliator
متضمن تلافی
expositorv
متضمن تفسیر
interdictory
متضمن نهی
prophetical
متضمن پیشگویی
embodying
متضمن بودن
mission type
متضمن ماموریت
torturous
متضمن زجروشکنجه
invitatory
متضمن دعوت
embodies
متضمن بودن
punitory
متضمن مجازات
fatidic
متضمن پیشگویی
pergnant
حاصلخیز متضمن
inclusively
بطور متضمن
comprising
دربرگیرنده متضمن
purposive
متضمن مقصود
embody
متضمن بودن
exonerative
متضمن معافیت
embodied
متضمن بودن
presupposing
متضمن بودن
presupposes
متضمن بودن
presupposed
متضمن بودن
presuppose
متضمن بودن
gestural
متضمن حرکات واشارات
tortuose
متضمن شبه جرم
premonitory
متضمن اخطار قبلی
telic
متضمن نتیجه غایی
entail
متضمن بودن دربرداشتن
directives
متضمن دستور امریه
invocatory
متضمن دعا استمدادی
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
retributive
متضمن مکافات جزایی
directive
متضمن دستور امریه
modificatory
متضمن تعدیل یااصلاح
entailing
متضمن بودن دربرداشتن
theorematic
متضمن برهان قضیهای
entailed
متضمن بودن دربرداشتن
entails
متضمن بودن دربرداشتن
good-humoured
متضمن خوش خلقی
good humoured
متضمن خوش خلقی
exclamatory
شگفت اور متضمن فریاد
rebuttals
تکذیب
denial
تکذیب
impugnment
رد تکذیب
confutation
تکذیب
impugnation
تکذیب
rebutment
تکذیب
refutation
تکذیب
rebuttal
تکذیب
disaffirmation
تکذیب
disproval
تکذیب
denials
تکذیب
contradiction
تکذیب
refutal
تکذیب
falsification
تکذیب
contradictions
تکذیب
disproof
تکذیب
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
it spells ruin to the workmen
متضمن خانه خرابی کارگران است
gesticulatory
متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
rebutted
تکذیب کردن
elench
تکذیب منطقی
disprove
تکذیب کردن
contradictable
قابل تکذیب
elenchus
تکذیب قیاسی
rebut
تکذیب کردن
contradicts
تکذیب کردن
rebuts
تکذیب کردن
contradict
تکذیب کردن
denying
تکذیب کردن
deniable
قابل تکذیب
deny
تکذیب کردن
traverse of an indictment
تکذیب کیفرخواست
denies
تکذیب کردن
denied
تکذیب کردن
confutation
مورد تکذیب
refutable
تکذیب پذیر
contradicted
تکذیب کردن
rebutting
تکذیب کردن
unanswerable
تکذیب ناپذیر
impugning
تکذیب کردن
refuting
تکذیب کردن
impugned
تکذیب کردن
disproving
تکذیب کردن
impugns
تکذیب کردن
irrefutable
غیرقابل تکذیب
irrefutable
تکذیب ناپذیر
refutes
تکذیب کردن
disproved
تکذیب کردن
disproves
تکذیب کردن
impugn
تکذیب کردن
refuted
تکذیب کردن
refute
تکذیب کردن
prognosticative or ticatory
خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
irrefutable
غیر قابل تکذیب
traversed
تکذیب کردن دعوی
traverse
تکذیب کردن دعوی
traverses
تکذیب کردن دعوی
negation of statement
انکار یا تکذیب گفتهای
d. of a statement
تکذیب گفته ایی
traversing
تکذیب کردن دعوی
negative
رد یا تکذیب یا انکار کردن
negatives
رد یا تکذیب یا انکار کردن
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
recanted
گفته خود را تکذیب کردن
recanting
گفته خود را تکذیب کردن
recants
گفته خود را تکذیب کردن
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
recant
گفته خود را تکذیب کردن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragable
غیر قابل انکار و تکذیب
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
non commital
از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
recalcitrancy
جواب رد
riposte
جواب
riposted
جواب
ripostes
جواب
riposting
جواب
response
جواب
repost
جواب
rejoinders
جواب
responses
جواب
resolvent
جواب
rejoinder
جواب
in reply to
در جواب
comeback
جواب
counterplea
جواب رد
whyŠthere is the answer
در سر جواب
recalcitrance
جواب رد
replies
جواب
antiphony
جواب
replied
جواب
irreprovable
بی جواب
replying
جواب
comebacks
جواب
reply
جواب
negationist
کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
snip snap
جواب زیرکانه
interlocutors
جواب دهنده
answer pennant
پرچم جواب
to make a response
جواب دادن
answer mode
حالت جواب
interlocutor
جواب دهنده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
nope
جواب منفی
send away
جواب دادن
undertaking
جواب گو مسئول
an abrupt answer
جواب تند
responsory
جواب جماعت
question answer
سئوال- جواب
answerable
جواب دار
responded
جواب دادن
reply paid
جواب قبول
counter memorial
جواب یادداشت
auto answer
خود جواب
respond
جواب دادن
The wrong answer.
جواب غلط
response position
مکان جواب
favourable
جواب مساعد
A correct answer.
جواب صحیح
to give the mitten
جواب کردن
A straightforward answer.
جواب سر راست
responds
جواب دادن
irrefragably
بطور بی جواب
answers
: جواب پاسخ
undertaker
جواب گو مسئول
toss off
<idiom>
حاضر جواب
recitative
جواب دادن
undertakers
جواب گو مسئول
answer
: جواب پاسخ
answering
: جواب پاسخ
voice response
جواب صوتی
answered
: جواب پاسخ
unanswerable
جواب ناپذیر
brusque
پیش جواب
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
estopel
عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
answered
جواب احتیاج را دادن
replies
جواب شفاهی دفاعیه
answering
جواب احتیاج را دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com