English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
back titration تیتر کردن معکوس
Other Matches
titration تیتر کردن
titrate تیتر کردن
displacement titration تیتر کردن جانشینی
back titration تیتر کردن مازاد
acid0base titration تیتر کردن اسید- باز
headword تیتر
headwords تیتر
dis- معکوس کردن
reverse معکوس کردن
reversed معکوس کردن
reverses معکوس کردن
reversion معکوس کردن
reversing معکوس کردن
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
music track تیتر آهنگ
shift the rudder معکوس کردن سکان
de- معکوس عمل کردن
retroact عمل معکوس کردن
retrogress ترقی معکوس کردن
retrogressed ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
retrogressing ترقی معکوس کردن
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
music track تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
convert معکوس کردن تازه کردن
converting معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس کردن تازه کردن
converted معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس
counter معکوس
countered معکوس
converted معکوس
reciprocal معکوس
convert معکوس
conversely معکوس
vice versa معکوس
converse :معکوس
converting معکوس
reversible معکوس
upside down معکوس
inverse معکوس
reversion معکوس
reversed معکوس
converse معکوس
conversed :معکوس
obverse معکوس
reversals معکوس
negatives معکوس
reverses معکوس
conversing معکوس
negative معکوس
reverse معکوس
reversal معکوس
countering معکوس
conversed معکوس
converses :معکوس
reversing معکوس
contrary معکوس
converses معکوس
conversing :معکوس
reverse معکوس کننده
invertible معکوس شدنی
reverses معکوس کننده
obcordate قلبی معکوس
reversed معکوس کننده
inverter معکوس کننده
obversion استنتاج معکوس
reversing معکوس کننده
lateral inversion معکوس جانبی
mirroring معکوس نمودن
back formation اشتقاق معکوس
backset معکوس وارونه
opposite روبرو معکوس
negative caster گردش معکوس
reverse slope شیب معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
reverse gears دنده معکوس
reverse gear دنده معکوس
countdowns شمارش معکوس
countdown شمارش معکوس
negative correlation همبستگی معکوس
reverse pitch گام معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse thrust تراست معکوس
set back معکوس پس زدن
back up معکوس ریختن
back-up معکوس ریختن
draw back کشیدن معکوس
opposites روبرو معکوس
back resistance مقاومت معکوس
back splice پیوند معکوس
reciprocal متقابل معکوس
reciprocal معکوس دوجانبه
back conductance برقرسانایی معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
indian in reverse هندی معکوس
reverse osmosis اسمز معکوس
inverse واژگونه معکوس
reverse current جریان معکوس
inverse voltage ولتاژ معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
inverse ratio نسبت معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
negative relation رابطه معکوس
inverse function تابع معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
reversal film فیلم معکوس
switcheroo عمل معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
feedback تزویج معکوس
retroaction عمل معکوس
reverse control کنترل معکوس
inverted structure ساختار معکوس
inverted opening گشایش معکوس
conversely بطور معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
reverse bias پیشقدر معکوس
inverted file فایل معکوس
reversal process جریان معکوس
invert suger قند معکوس
double quartan fever نوبه ربع معکوس
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
inverse current جریان ولتاژ معکوس
couple back معکوس تزویج شدن
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
What invert sugar قند معکوس چیست
inverted file فایل معکوس شده
inverting circuit مدار معکوس کننده
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
complements معکوس یک عدد دودویی
reverse video صفحه نمایش معکوس
inverse تابع معکوس [ریاضی]
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
backfired نتیجه معکوس گرفتن
backfire نتیجه معکوس گرفتن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
backfires نتیجه معکوس گرفتن
complement معکوس یک عدد دودویی
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
complemented معکوس یک عدد دودویی
complementing معکوس یک عدد دودویی
one's complement معکوس یک عدد دودویی
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
mesfet دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gate دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
recipocal milling فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com