English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
Other Matches
aileron spar تیرکی تنها درقسمتی از طول بال وجود دارد و نقاط لولاشدن فلپ به بال روی انهاقرار میگیرد
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
anchoring effect اثر تکیه گاهی
bearing stress تنش تکیه گاهی
bearing pressure فشار تکیه گاهی
support conditions شرایط تکیه گاهی
bearing pressure on foundation فشار تکیه گاهی شالوده
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
i rely solely on god... تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
in and out گاهی تو و گاهی بیرون
accented با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accent با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
occasionally <adv.> گاهی
frequently [quite often] <adv.> گاهی
whilom گاهی
once in a way گاهی
somewhen گاهی
once in a while <adv.> گاهی
now ....now گاهی ....گاهی
sometimes گاهی
at times گاه گاهی
now and a گاه گاهی
infrequently گاه گاهی
from time to time گاه گاهی
every now and then گاه گاهی
once in a blue moon گاه گاهی
he makes occasional mistakes گاه گاهی اشتباه میکند
precious metals سیم وزرو گاهی پلاطین
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
gapped scale گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
casual poor کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
It is one of those things. گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
mastigophoran اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
brochure کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
fox fire نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
bad break مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
only تنها
uniquely تنها
single handed تنها
lone تنها
solitarily تنها
out in the cold <idiom> تنها
unique تنها
solo تنها
solos تنها
alone تنها
soles تنها
solitary تنها
sole تنها
single تنها
recluse تنها
recluses تنها
single-handed تنها
exclusive تنها
lonelier تنها
loneliest تنها
lonely تنها
single line خط تنها
solus تنها
siolus تنها
by yourself تنها
just تنها
by it self تنها
unaccompanied تنها
merest تنها
mere تنها
by one,s self تنها
by oneself تنها
young saints Šold devils جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
sole argument تنها دلیل
wirte only تنها نوشتن
strands تنها گذاشتن
strand تنها گذاشتن
to pull a lone oar تنها کارکردن
read only تنها خواندنی
bread alone تنها نان
aside صحبت تنها
asides صحبت تنها
bare handed دست تنها
he alone went تنها اورفت
lone electron الکترون تنها
leave alone تنها گذاردن
lonesome تنها وبیکس
single تنها یک نفری
single haneded دست تنها
soli تنها خوانان
singly تنها انفرادا
sole تنها انحصاری
Do not leave me alone. من را تنها نگذار.
sole شالوده تنها
soles شالوده تنها
soles تنها انحصاری
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
out of pure mischief تنها از روی بدجنسی
but نه تنها بطور محض
lone pair electron زوج الکترون تنها
leave in the lurch <idiom> دست تنها گذاشتن
monological تنها سخن گو خودگووخودشنو
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
adhoc تنها به این منظور
To go alone to the judge . <proverb> تنها به قاضى رفتن.
not only he came but نه تنها امد بلکه
to pull a lone oar تنها پارو زدن
to live to oneself تنها زندگی کردن
to reckon with out one's host تنها به قاضی رفتن
lonely hearts تنها و جویای همدم
unaccented بی تکیه
lolls لم تکیه
loll لم تکیه
recumbency تکیه
lolling لم تکیه
lolled لم تکیه
atonic بی تکیه
accenting تکیه
emphasis تکیه
accents تکیه
accent تکیه
enclitic بی تکیه
leanings تکیه
accumbency تکیه
accented تکیه
leaning تکیه
reliance تکیه
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
Come along and keep me company. بامن بیا تا تنها نباشم
lip service <idiom> تنها زبونی موافقت کردن
zoon تنها محصول یک نطفه واحد
photon تنها یک الکترون تابش شود
one-track mind <idiom> تنها به یک چیز فکر کردن
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
boilerplate تکیه کلام
anchorages تکیه گاه
bridge seat تکیه گاه
slump over تکیه زدن
anchorage تکیه گاه
lean تکیه زدن
rest تکیه دادن
bolstered تکیه دادن
prop تکیه گاه
propped تکیه گاه
propping تکیه گاه
rest تکیه گاه
rests تکیه دادن
rests تکیه گاه
lean تکیه کردن
stand تکیه گاه
counterfort دیوار تکیه
leaned تکیه کردن
leaned تکیه زدن
bearing تکیه گاه
backrest تکیه گاه
insists تکیه کردن بر
insisting تکیه کردن بر
insist تکیه کردن بر
recline تکیه کردن
reclined تکیه کردن
leans تکیه کردن
leans تکیه زدن
accentual تکیه دار
arm rest تکیه گاه
reclines تکیه کردن
insisted تکیه کردن بر
bolster تکیه دادن
maulstick تکیه دست
relied تکیه کردن
relies تکیه کردن
support roller تکیه گاه
rely تکیه کردن
stayed تکیه مهار
relying تکیه کردن
stay تکیه مهار
to base one self تکیه کردن
to lean on a reed تکیه بر اب کردن
postpositive الحاقی و بی تکیه
saddle bearer تکیه گاه
heel rest تکیه گاه
fulcrum تکیه گاه
to throw oneself on تکیه کردن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com