Dictiornary-Farsi | ثابت انتگرال گیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
Constant of integration	ثابت انتگرال گیری [ریاضی]


Other Matches

integrating	انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates	انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrate	انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integration	انتگرال گیری
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
differential	نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
static vent	روزنه اندازه گیری فشار ثابت هوا
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
integral	انتگرال
integrates	انتگرال گرفتن
limited integrator	انتگرال محدود
integral	انتگرال [ریاضی]
integrate	انتگرال گرفتن
phase integal	انتگرال فاز
integrating	انتگرال گرفتن
integral action factor	ضریب انتگرال
line integral	انتگرال خطی
integrator	انتگرال گیر
double integral	انتگرال دوبل
finite integral	انتگرال محدود
curvilinear integral	انتگرال خطی [ریاضی]
line integral	انتگرال خطی [ریاضی]
double integration method	روش انتگرال دوبل
digital integrator	انتگرال گیر رقمی
integral calculus	محاسبه انتگرال [ریاضی]
multiple integral	انتگرال چندگانه [ریاضی]
surface integral	انتگرال سطحی [ریاضی]
integrable	قابل گرفتن انتگرال
Stieltjes integral	انتگرال استیلتیس [ریاضی]
variable of integration	متغیر انتگرال [ریاضی]
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
integrated intensity	شدت انتگرال گرفته شده
the integral from a to b of f-of-x with respect to x	انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
infinitesimal calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus [infinitesimal calculus]	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
upper limit [of the integral]	کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
He's a wet blanket.	او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
wet wing	بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
his severity relaxed	از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy	دو زن گیری دو شوهر گیری
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
with the utmost rigour	با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter	مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging	اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
compression molding process	فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system	سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
declinating station	ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter	وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
hard and fast	ثابت
solid	ثابت
equable	ثابت
indelible	ثابت
solids	ثابت
fixes	ثابت
standstill	ثابت
stationary	ثابت
unshaken	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
fix	ثابت
steadier	ثابت تر
loyal	ثابت
static	ثابت
specific	ثابت
changeless	ثابت
constants	ثابت
established	ثابت
constant	ثابت
invariable	ثابت
specifics	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
rugged	ثابت
firm	ثابت
firmer	ثابت
settled	ثابت
firmest	ثابت
firms	ثابت
permanent	ثابت
inalterable	ثابت
steadying	ثابت
steady	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
steadiest	ثابت
pat	ثابت
pats	ثابت
incommutable	ثابت
steadied	ثابت
resolute	ثابت
patting	ثابت
patted	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
disputeless	ثابت
fiducial	ثابت
thetical	ثابت
truest	ثابت
fixing	ثابت
pegged	ثابت
fixed	ثابت
true	ثابت
leger or ledger	ثابت
truer	ثابت
immovable	ثابت
thetic	ثابت
stables	ثابت
steadies	ثابت
stable	ثابت
constants	ثابت قدم
madelung constant	ثابت مادلونگ
proved	ثابت کردن
constant	مقدار ثابت
proves	ثابت کردن
stabilized	ثابت کردن
constant	ثابت دایمی
constant	عدد ثابت
prove	ثابت کردن
resolute	ثابت قدم
stabilised	ثابت کردن
stabilises	ثابت کردن
stabilising	ثابت کردن
stabilize	ثابت کردن
flat footed	ثابت قطعی
stabilizes	ثابت کردن
stability constant	ثابت پایداری
constants	مقدار ثابت
constants	عدد ثابت
sta	ثابت قدم
constants	ثابت دایمی
standing derrick	دریک ثابت
fixation	ثابت کردن
surefooted	ثابت قدم
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
veterans	ثابت استوار
veteran	ثابت استوار
to make out	ثابت کردن
staunch stanch	ثابت قدم
stationary population	جمعیت ثابت
staid	ارام ثابت
static transformer	مبدل ثابت
to stand fast	ثابت بودن
demonstrate	ثابت کردن
steady current	جریان ثابت
time constant	ثابت زمانی
stefan's constant	ثابت استفان
bedding	ثابت سازی
to bring home	ثابت کردن
steady state	حالت ثابت
demonstrating	ثابت کردن
demonstrates	ثابت کردن
demonstrated	ثابت کردن
punctual	ثابت در یک نقطه
standing rigging	طنابهای ثابت
parameters	ضریب ثابت
weiss constant	ثابت وایس
fixed jaw	اهرم ثابت
standing rigging	بکسلهای ثابت
fixations	ثابت کردن
standing patrol	گشتی ثابت
standing part	قسمت ثابت
standing light	چراغ ثابت
vindicatory	ثابت کردنی
velocity factor	ثابت سرعت
parameters	مقدار ثابت
parameter	ضریب ثابت
parameter	مقدار ثابت
total fixed cost	کل هزینه ثابت
unflinching	ثابت قدم
universal gas constant	ثابت گازها
unset	ثابت نشده
velocity constant	ثابت سرعت
constant	ثابت قدم
flat-footed	ثابت قطعی
fixed beam	تیر ثابت
fixed budget	بودجه ثابت
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed casement	قاب ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixed disk	دیسک ثابت
fixed echo	اکوی ثابت
fixed ersistor	مقاومت ثابت
fixed field	میدان ثابت