Dictiornary-Farsi | ثابت قطعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
flat footed	ثابت قطعی
flat-footed	ثابت قطعی


Other Matches

static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
judicatory	قطعی
deterministic	قطعی
definite <adj.>	قطعی
final	قطعی
finals	قطعی
lasted	قطعی
assertive	قطعی
decided	قطعی
unconditional	قطعی
fixed	قطعی
uncompromisingly	قطعی
cretain	قطعی
conclusive	قطعی
definite	قطعی
lasts	قطعی
last	قطعی
last a	قطعی
decretive	قطعی
decretory	قطعی
uncompromising	قطعی
surest	قطعی
proofs	قطعی
decisive	قطعی
peremptory	قطعی
positive	قطعی
irrevocable	قطعی
proof	قطعی
definitive	قطعی
definitely	قطعی
surer	قطعی
sure	قطعی
to definitive answer	پاسخ قطعی
indefinite	غیر قطعی
irrevocable sale	بیع قطعی
affirmation	افهار قطعی
firm offer	پیشنهاد قطعی
once and a way	بطور قطعی
deteministic model	مدل قطعی
affirmations	افهار قطعی
the last word	سخن قطعی
reserve price	بهای قطعی
final	غایی قطعی
magistral	قاطع قطعی
flying colors	موفقیت قطعی
for good	بطور قطعی
certain	محقق قطعی
categoric	قیاسی قطعی
trenchant	قاطع قطعی
categorical	قیاسی قطعی
declaredly	با افهار قطعی
decidedly	بطور قطعی
finals	غایی قطعی
final awards judgements	احکام قطعی
indecisive	غیر قطعی
decisively	بطور قطعی
emphatically	بطور قطعی
absolutes	کامل قطعی
to turn the scale	قطعی بودن
enforceable judgment	رای قطعی
final award	رای قطعی
indecision	غیر قطعی
uncoditioned	قطعی نشده
absolute	کامل قطعی
asserting	افهار قطعی کردن
asserts	افهار قطعی کردن
final decision	رای قطعی و نهایی
asserted	افهار قطعی کردن
indecisively	بطور غیر قطعی
assert	افهار قطعی کردن
interlocutory	موقتی غیر قطعی
terminative	بپایان رساننده قطعی
judicial	قطعی داوری کننده
Is that definite?	این قطعی است؟
averment	افهار قطعی یا مثبت
ultimatums	اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatum	اخرین پیشنهاد قطعی
ultimata	اخرین پیشنهاد قطعی
criterion	معیار نشان قطعی
categorically	بطور قاطع یا قطعی
revocable sale	بیع غیر قطعی
insecure	نامعین غیر قطعی
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
reserve price	قیمت نهایی بهای قطعی
once for all	بطور قطعی یا اول و اخر
i cannot positively promise	نمیتوانم قول قطعی بدهم
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.	بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
octodecimo	قطعی که برابر با یک هیجدهم یک ورق کاغذ باشد
complete transaction	معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
the smoking gun	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
in flagrante delicto	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
definitive hospitalization	سیستم معالجه قطعی معالجه نهایی
invariable	ثابت
fix	ثابت
changeless	ثابت
settled	ثابت
fixes	ثابت
fiducial	ثابت
incommutable	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
thetical	ثابت
steadied	ثابت
constant	ثابت
thetic	ثابت
fixing	ثابت
inalterable	ثابت
disputeless	ثابت
resolute	ثابت
constants	ثابت
leger or ledger	ثابت
pats	ثابت
patted	ثابت
standstill	ثابت
patting	ثابت
rugged	ثابت
solid	ثابت
solids	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
steadying	ثابت
steadier	ثابت تر
pat	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
truest	ثابت
truer	ثابت
firms	ثابت
firmest	ثابت
firmer	ثابت
firm	ثابت
hard and fast	ثابت
indelible	ثابت
stationary	ثابت
stables	ثابت
static	ثابت
true	ثابت
stable	ثابت
unshaken	ثابت
pegged	ثابت
permanent	ثابت
equable	ثابت
fixed	ثابت
loyal	ثابت
steadies	ثابت
immovable	ثابت
steadiest	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
specifics	ثابت
specific	ثابت
steady	ثابت
established	ثابت
fixed storage	انباره ثابت
permittivity	ثابت دی الکتریک
planck's constant	ثابت پلانک
multiplying constant	مضرب ثابت
fixed storage	حافظه ثابت
permanent way	مسیر ثابت
permanent shuttering	قالب ثابت
scale down	به نسبت ثابت
constant cost	قیمت ثابت
an inflexible resolution	عزم ثابت
rydberg constant	ثابت ریدبرگ
constant capital	سرمایه ثابت
conservative flux	شاره ثابت
rhumb line	راه ثابت
attenuation constant	ثابت تضعیف
attenuation factor	ثابت تضعیف
fixed head	با نوک ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixed supply	عرضه ثابت
resolvedly	با عزم ثابت
fixed income	درامد ثابت
fixed star	ستاره ثابت
fixed radix	با مبنای ثابت
quantum of action	ثابت پلانک
capital asset	سرمایه ثابت
premanent way	خط ثابت خط دائمی
capital goods	دارایی ثابت
prover	ثابت کردن
regular salary	حقوق ثابت
proportionality constant	ثابت تناسب
carbon fixed	کربن ثابت
fixed property	سرمایه ثابت
fixed price	قیمت ثابت
carbon fixed	ذغال ثابت
fixed point	نقطه ثابت