English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
complimentary mourning جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
Other Matches
mufti جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
to wear mourning جامه ماتم
in mourning جامه ماتم پوشیده
irreverend ناشایسته برای احترام گذاری
stand in awe of <idiom> احترام قائل شدن برای
to hold somebody in esteem برای کسی احترام قائل شدن
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to fit a dress on somebody جامه ای را برای کسی اندازه کردن
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
night clothes لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
it is not worth my while نمیارزد برای من ارزش ندارد
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
It doesnt make any difference to me . برای من فرقی نمی کند (ندارد)
it is of no use to us بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
dense index لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
list لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
linear لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
natural rate hypothesis هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
dole ماتم
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
redundant حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
paduasoy پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
wellaway ماتم زاری
mourning ماتم عزا
I was amazed ( petrified , astounded) . ماتم برد ( زد )
mournfully ماتم دارانه
to wear willow ماتم داربودن
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
lovelorn ماتم زده عشق شیدا
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
redundant بیت یا داده بررسی اضافه شده به بلاک داده برای تشخیص خطا که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
ambiguous نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
curtsey احترام
obeisance احترام
respectfulness احترام
obeisances احترام
curtseying احترام
curtsied احترام
curtsies احترام
curtsy احترام
curtsying احترام
revering احترام
reveres احترام
reverently با احترام
greeting احترام
greetings احترام
reverentially با احترام
reverence احترام
tribute احترام
tributes احترام
respectability احترام
revere احترام
revered احترام
disrespectable بی احترام
honor احترام
regard احترام
worshipless بی احترام
honourableness احترام
regards احترام
regarded احترام
ennoblement احترام
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
piping the side احترام با سوت
respect مراجعه احترام
honoring احترام کردن به
deference تمکین احترام
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
reverence احترام گذاردن
to hold in respect احترام کردن
to hold in respect احترام گزاردن به
salutes احترام نظامی
salutes احترام گذاشتن
saluting احترام نظامی
honouring احترام کردن به
saluting احترام گذاشتن
to look up احترام گذرادن
venerability احترام ارجمندی
honours احترام کردن به
to the color شیپور احترام
irrespective احترام نگذار
hand salute احترام با دست
hold in respect احترام گذاشتن به
venerator احترام کننده
respects احترام گذاشتن به
honor احترام کردن به
respect احترام گذاشتن به
honoured احترام کردن به
greeting احترام کننده
look up to <idiom> احترام گذاشتن به
greetings احترام کننده
venerableness احترام ارجمندی
worshipful شایسته احترام
honored احترام کردن به
honors احترام کردن به
honour احترام کردن به
respects مراجعه احترام
guard of honor گارد احترام
veneration احترام نیایش
self respect احترام بخود
self esteem احترام بنفس
salute احترام نظامی
irreverence عدم احترام
deferential از روی احترام
respectable قابل احترام
in deference to به پاس احترام
salute احترام گذاشتن
homage ادای احترام
saluted احترام نظامی
respectful پر احترام ابرومند
saluted احترام گذاشتن
esteemed فرد مورد احترام
violated هتک احترام کردن
honorable لایق احترام شرافتمندانه
estimably بطور قابل احترام
respects احترام محترم شمردن
respect احترام محترم شمردن
respect [for somebody or something] احترام [به کسی یا چیزی]
to pay homage ادای احترام کردن
revering احترام گذارندن حرمت
reveres احترام گذارندن حرمت
to do homage ادای احترام کردن
revere احترام گذارندن حرمت
revered احترام گذارندن حرمت
to do make or pay obeisance to بکسی احترام گزاردن
pipe the side تجمع گارد احترام
officer of the guard افسر گارد احترام
violate هتک احترام کردن
violates هتک احترام کردن
interment flag پرچم احترام شهدا
to the color شیپور احترام پرچم
to render homage ادای احترام کردن
venerate ستایش و احترام کردن
national salute احترام به پرچم ملی
respectfulness رعایت احترام وادب
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
venerable قابل احترام ارجمند
venerating ستایش و احترام کردن
a person of high standing آدمی بالا مقام [پر احترام]
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
to render homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
time honored مورد احترام بعلت قدمت
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
to do homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
side boy گارد احترام میز پاس
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
national salute شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
rigs جامه
costume جامه
weeds جامه
toggery جامه
costumes جامه
monkhood dress جامه
costume جامه
rig جامه
swallow tail coat جامه شب
rigged جامه
costumes جامه ها
raiment جامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com