Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
misifit
جامه یا چیز دیگری که باندازه کسی در نیاید
Other Matches
life size
باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
life-size
باندازه شخص زنده باندازه طبیعی
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
Not a peep out of you !
نفست در نیاید !
one cannot put back the time
<proverb>
زمان گذشته نیاید به بر
If you dont mind my saying.
اگر از حرفم بدتان نیاید
let
ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
lets
ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
letting
ضربهای که به حساب نیاید و تکرار شود
A watched pot never boils.
<proverb>
چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
within
باندازه
enow
باندازه
Thank God!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness!
خدا را شکر!
[گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
skinful
باندازه یک خیک پر
thimblefuls
باندازه یک انگشتانه
spoonful
باندازه یک قاشق
pint size
باندازه سرسنجاق
pint-size
باندازه سرسنجاق
pint sized
باندازه سر سنجاق
enough
بقدرکفایت باندازه
pipeful
باندازه یک پیپ پر
thimbleful
باندازه یک انگشتانه
handsbreadth
باندازه کف دست
handbreadth
باندازه کف دست
spoonfuls
باندازه یک قاشق
quantum libet or placet
باندازه لازم
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
it is the size of a sparrow
باندازه یک گنجشک است
snug
گرم ونرم باندازه
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
thumbnail
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
thumbnails
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
It is not deep enough.
باندازه کافی گود نیست
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
microprint
کپیه ورونوشت باندازه کوچک تر از اصل
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
bathymetric
مربوط باندازه گیری عمق وابسته به ژرفاسنجی
mock up
مدلی باندازه طبعی وکامل برای مطالعه وازمایش
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
thing
جامه
garment
جامه
vesture
جامه
costume
جامه
suits
جامه
toggery
جامه
habit
جامه
habits
جامه
raiment
جامه
suit
جامه
rigs
جامه
rigged
جامه
rig
جامه
suited
جامه
weeds
جامه
costume
جامه
costumes
جامه
garments
جامه
costumes
جامه ها
tog
جامه
togs
جامه
swallow tail coat
جامه شب
apparel
جامه
monkhood dress
جامه
outwall
جامه
transvestite
زن جامه
overclothes
جامه رو
transvestites
زن جامه
liveries
جامه
livery
جامه
proper dress
جامه زیبا
the outward man
جامه یا تن ادمی
night clothes
جامه خواب
habiliments
جامه ویژه
samite
جامه زربفت
night gown
خواب جامه
undies
زیر جامه
night suit
جامه خواب
oil coat
جامه مشمعی
suit case
جامه دان
fatigue dress
جامه بیگاری
proper dress
جامه شایسته
he wears a new suit to day
امروز جامه
print dress
جامه چیت
sadly dressed
جامه غم پوشیده
knock about clothes
جامه کار
small cloths
جامه بچگانه
golds
جامه زری
gold
جامه زری
incognita
با جامه مبدل
scarlet
سرخ جامه
garb
جامه پوشانیدن به
nether garment
زیر جامه
women's dres
جامه زنان
wooled
جامه پشمی
neckline
یقهی جامه
necklines
یقهی جامه
smalls
جامه بچگانه
to wear mourning
جامه ماتم
portmanteaus
جامه دان
portmanteaux
جامه دان
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
caddis
جامه ژنده
purple
جامه ارغوانی
clothes
جامه لباس
garment
جامه رو رخت
garments
جامه رو رخت
suit
جامه
[کت و شلوار]
disfrock
جامه از تن در اوردن
furs
جامه خزدار
cilice
جامه مویی
change of clothes
جامه واگردان
to habit
جامه پوشاندن
undress
جامه معمولی
undresses
جامه معمولی
undressing
جامه معمولی
portmanteau
جامه دان
habit
:جامه پوشیدن
habits
:جامه پوشیدن
caddice
جامه ژنده
gear
الات جامه
luggage
جامه دان
hosiery
جامه کش باف
kimonos
جامه ژاپنی
kimono
جامه ژاپنی
weeds
جامه بوگی
linen
جامه زبر
evite
زن کم جامه پوش
tog
جامه پوشاندن
geared
الات جامه
gears
الات جامه
dishabille
جامه خانگی
bed clothes
جامه خواب
fur
جامه خزدار
valises
جامه دان
valise
جامه دان
rich clad
جامه فاخر پوشیده
wools
جامه پشمی نخ پشم
gown
جامه بلند زنانه
tights
جامه چسبان وخفت
gowns
جامه بلند زنانه
bundle up
جامه گرم دربرکردن
riding habits
جامه سواری زنانه
riding habit
جامه سواری زنانه
gaskin
شلوار زیر جامه
next to the skin
زیر همه جامه ها
materialized
جامه عمل بخودپوشیدن
disguises
جامه مبدل پوشیدن
disguising
جامه مبدل پوشیدن
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
ermined
جامه قاقم پوشیده
habiliment
جامه استعداد فکری
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
dresses
جامه بتن کردن
fustanelle
جامه بلندمردانه دریونان
fustanella
جامه بلندمردانه دریونان
dress
جامه بتن کردن
fleshings
جامه نازک تن نما
robes
جامه دربر کردن
robes
جامه بلند زنانه
robe
جامه دربر کردن
materialised
جامه عمل بخودپوشیدن
materialises
جامه عمل بخودپوشیدن
disguised
جامه مبدل پوشیدن
clobber
جامه وصله کردن
clobbered
جامه وصله کردن
clobbering
جامه وصله کردن
clobbers
جامه وصله کردن
luggage
جامه دان اثاثه
wool
جامه پشمی نخ پشم
materializing
جامه عمل بخودپوشیدن
materializes
جامه عمل بخودپوشیدن
mantua
نوعی جامه یا لباس شب
kirtle
جامه بلند زنانه
materialize
جامه عمل بخودپوشیدن
in mourning
جامه ماتم پوشیده
materialising
جامه عمل بخودپوشیدن
disguise
جامه مبدل پوشیدن
robe
جامه بلند زنانه
kilts
جامه چین دار
kilt
جامه چین دار
unclothe
جامه از تن بدر اوردن
undergrament
زیرپوش جامه زیر
vestiary
محل کندن جامه
finery
[formal]
جامه رسمی جشن
finery
[formal]
جامه پر زرق و برق
flannels
جامه فلانل یاپشمی
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
flannel
جامه فلانل یاپشمی
trousseaux
جامه یا رخت عروس
trousseaus
جامه یا رخت عروس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com