English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English Persian
relief جانشین
standby جانشین
standbys جانشین
surrogate جانشین
surrogates جانشین
substitute جانشین
substituted جانشین
substituting جانشین
replacement جانشین
replacements جانشین
locum جانشین
locums جانشین
vicar جانشین
vicars جانشین
deputies جانشین
deputy جانشین
heir جانشین
successor جانشین
absence indicator جانشین
imam or imaum جانشین
locumtenens جانشین
subsitute جانشین
succedaneum جانشین
succedent جانشین
succeeder جانشین
superseder جانشین
Other Matches
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
expromissor جانشین بدهکار
aliases نام جانشین
complete substitution جانشین کامل
backup جانشین بازیگر
mother substitute جانشین مادر
alternate forms شکلهای جانشین
alias نام جانشین
pinches اندک جانشین
pinch اندک جانشین
b. eliminator جانشین باتری ب
father surrogate جانشین پدر
repeater پرچم جانشین
substitute goals هدفهای جانشین
substitute goods کالاهای جانشین
succedaneous متعاقب جانشین
vicar of christ جانشین یا خلیفه
kludge جانشین کردن
incomer جانشین مهاجر
he succeeded his father جانشین پدرش شد
fill in جانشین شونده
fill in جانشین کردن
to take over جانشین شدن
mother surrogate جانشین مادر
vacant succession بدون جانشین
wlldcard علامت جانشین
standby application کاربرد جانشین
heir جانشین شدن
surrogate جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
displace جانشین شدن
displacement جانشین سازی
surrogates جانشین شدن
surreptitiously محرمانه جانشین
replacements جانشین سازی
replacement جانشین سازی
substituting جانشین کردن
swopping جانشین کردن
substituted جانشین کردن
swops جانشین کردن
swopped جانشین کردن
substitute جانشین کردن
substitution جانشین سازی
swaps جانشین کردن
swapped جانشین کردن
swap جانشین کردن
displaces جانشین شدن
displaces جابجاکردن جانشین
displacing جابجاکردن جانشین
displacing جانشین شدن
displaced جانشین شدن
displace جابجاکردن جانشین
subrogation نیابت جانشین سازی
ingraft در ذهن جانشین کردن
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
standards کالای جانشین رزمی
locumtenens کفیل جانشین موقت
substitution test ازمون جانشین سازی
to take the place of something جانشین چیزی شدن
substituted تعویض جانشین کردن
standard کالای جانشین رزمی
substitute تعویض جانشین کردن
deputies قائم مقام جانشین
vicegerent جانشین قائم مقام
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
stand in جانشین هنرپیشه شدن
deputy قائم مقام جانشین
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
substituting تعویض جانشین کردن
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
succee جانشین شدن میراث بردن
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inherit مالک شدن جانشین شدن
inherits مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
modes حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com