Dictiornary-Farsi | جانشینی مصرف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
partial substitution	جانشینی مصرف


Other Matches

elasticity of factor substitution	کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
subrogation	جانشینی
vicegerency	جانشینی
replacements	جانشینی
replacement	جانشینی
successions	جانشینی
vicarious	جانشینی
succession	جانشینی
vicariousness	جانشینی
locum tenecy	جانشینی
substitution	جانشینی
succession	ردیف جانشینی
paradigmatic axis	محور جانشینی
successions	ردیف جانشینی
displacement reaction	واکنش جانشینی
standby equipment	تجهیزات جانشینی
standby time	زمان جانشینی
elasticity of substitution	کشش جانشینی
subsittution effect	اثر جانشینی
expromission	جانشینی بدهکار
subsitute	جانشینی کالاها
substitutionary	تعویض جانشینی
substitution effect	اثر جانشینی
substitute material	مواد جانشینی
complete substitution	جانشینی کالاها
substitution	تعویض جانشینی
replacement capital	سرمایه جانشینی
potential substitution	جانشینی بالقوه
replacement investment	سرمایه گذاری جانشینی
aliases	نام جانشینی که به فایل
supersession	جانشینی لغو شدگی
marginal rate of substitution	نرخ نهائی جانشینی
symptom substitution theory	نظریه جانشینی نشانه ها
displacement titration	تیتر کردن جانشینی
alias	نام جانشینی که به فایل
who claims the succession ?	چه کسی ادعای جانشینی
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
partial substitution	جانشینی کامل برای دو کالا
trade off between inflation and	رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
standard	اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards	اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
u	جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
phillips curve	شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
good for nothing	بی مصرف
extravagant	مصرف
of no a	بی مصرف
consumerism	مصرف
wasters	مصرف
waster	مصرف
wasteful	مصرف
comsumption	مصرف
usage	مصرف
usages	مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
overall consumption	مصرف کل
consumption	مصرف
income consumption curve	مصرف
otiose	بی مصرف
expense	مصرف
wastes	بی مصرف
expenditure	مصرف
sodden	بی مصرف
offtake	مصرف
unemployed	بی مصرف
disposal	مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
waste	بی مصرف
slutsky theorem	براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
giffen good	نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
consumption rate	میزان مصرف
consumption rate	اهنگ مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
power consumption	مصرف برق
rival consumption	مصرف رقابتی
consumption theory	نظریه مصرف
power consumer	مصرف برق
ready use	اماده مصرف
present consumption	مصرف جاری
consumption rate	نواخت مصرف
productive consumption	مصرف مولد
propensity to consume	گرایش به مصرف
propensity to consume	تمایل به مصرف
put away	مصرف کردن
rate of consumption	نرخ مصرف
throw away	چیز بی مصرف
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
present consumption	مصرف حال
consumption function	تابع مصرف
consumerism	مصرف گرایی
ready for use	اماده مصرف
throwaway	یکبار مصرف
private consumption	مصرف خصوصی
permanent consumption	مصرف دائمی
transitory consumption	مصرف گذرا
fuel consumption	مصرف سوخت
mass consumption	مصرف انبوه
gasoline consumption	مصرف بنزین
to use up	مصرف کردن
internal power	مصرف داخلی
internal consumption	مصرف داخلی
industrial consumption	مصرف صنعتی
induced consumption	مصرف تشویقی
induced consumption	مصرف القائی
inconsumable	مصرف نکردنی
idle stock	موجودی بی مصرف
home consumption	مصرف خانگی
home consumption	مصرف داخلی
transitory consumption	مصرف انتقالی
mass consumption	مصرف کلان
maximum power demand	مصرف حداکثر
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
per capita consumption	مصرف سرانه
peak load	بحبوحه مصرف
power consumption	مصرف قدرت
optional consumption	مصرف اختیاری
domestic consumption	مصرف خانگی
use up	مصرف کردن
usage rate	نرخ مصرف
high mass consumption	مصرف انبوه
national consumption	مصرف ملی
energy consumption	مصرف انرژی
utilizable <adj.>	قابل مصرف
excise tax	مالیات بر مصرف
unproductive consumption	مصرف بیهوده
expenditure credit	اعتبار مصرف
home use entry	اعلامیه مصرف
consumes	مصرف کردن
irrigation consumption	مصرف ابیاری
consume	مصرف کردن
spends	مصرف کردن
user	مصرف کننده
suitable <adj.>	قابل مصرف
usable <adj.>	قابل مصرف
useful <adj.>	قابل مصرف
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف
utilization	مصرف بکاربری
spend	مصرف کردن
dismantle	بی مصرف کردن
exhausted	مصرف شده
using	مورد مصرف
utilisation [British]	مورد مصرف
utilization	مورد مصرف
disposable	مصرف شدنی
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
utilizations	موارد مصرف
uses	استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
recive	مصرف کنید
dismantles	بی مصرف کردن
dismantling	بی مصرف کردن
eats	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
expenditure	میزان مصرف
consumed	مصرف کردن
rags	بی مصرف شدن
rag	بی مصرف شدن
expendable	مصرف پذیر
exploitation [utilization]	مورد مصرف
usage	مورد مصرف
use	استعمال مصرف
consumer brand	کالای پر مصرف
suitable <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
autonomous consumption	مصرف مستقل
useful <adj.>	مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
shelf life	تاریخ مصرف
applicable <adj.>	قابل مصرف
applicable <adj.>	مصرف کردنی
bootless	بی مصرف بی علاج
consumable	مصرف شدنی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
conspicious consumption	مصرف تجملی
coefficient of utility	ضریب مصرف
using	استعمال مصرف
capital consumption	مصرف سرمایه
dismantled	بی مصرف کردن
users	مصرف کننده
abuses	سوء مصرف
consumer	مصرف کننده
abusing	سوء مصرف
abused	سوء مصرف
abuse	سوء مصرف
consumers	مصرف کننده
utilizable	قابل استفاده مصرف
slather	بطورافراط مصرف کردن
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن