Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English
Persian
expromissor
جانشین بدهکار
Other Matches
take over
مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
debtor
بدهکار
yielder
بدهکار
debit
بدهکار
indebted
بدهکار
debits
بدهکار
obligor
بدهکار
in debt
بدهکار
debited
بدهکار
debtors
بدهکار
debiting
بدهکار
debits
بدهکار کردن
expromission
جانشینی بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debtor
ستون بدهکار
debtors
ستون بدهکار
owe
بدهکار بودن به
owes
بدهکار بودن به
debenture bond
بدهکار ومدیون
debit note
رسید بدهکار
debit side
ستون بدهکار
debt advice
اعلامیه بدهکار
owed
بدهکار بودن به
debiting
بدهکار کردن
charge
بدهکار کردن
charges
بدهکار کردن
indebt
بدهکار کردن
debit
بدهکار کردن
debited
بدهکار کردن
redder
بدهکار بودن حساب
reds
بدهکار بودن حساب
reddest
بدهکار بودن حساب
red
بدهکار بودن حساب
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
She wouldnt hear of it . she takes no heed.
گوشش به این حرفها بدهکار نیست
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
lien
حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
A debtor left to himself will become a creditor .
<proverb>
بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
appropriation
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
deputy
جانشین
heir
جانشین
subsitute
جانشین
succedaneum
جانشین
absence indicator
جانشین
successor
جانشین
succedent
جانشین
succeeder
جانشین
imam or imaum
جانشین
superseder
جانشین
locumtenens
جانشین
vicar
جانشین
locums
جانشین
locum
جانشین
substituting
جانشین
replacements
جانشین
replacement
جانشین
surrogate
جانشین
substituted
جانشین
vicars
جانشین
deputies
جانشین
relief
جانشین
substitute
جانشین
surrogates
جانشین
standbys
جانشین
standby
جانشین
backup
جانشین بازیگر
substitute goods
کالاهای جانشین
alternate forms
شکلهای جانشین
displacement
جانشین سازی
succedaneous
متعاقب جانشین
pinch
اندک جانشین
substitution
جانشین سازی
b. eliminator
جانشین باتری ب
complete substitution
جانشین کامل
incomer
جانشین مهاجر
mother substitute
جانشین مادر
mother surrogate
جانشین مادر
surrogate
جانشین شدن
he succeeded his father
جانشین پدرش شد
repeater
پرچم جانشین
standby application
کاربرد جانشین
fill in
جانشین شونده
fill in
جانشین کردن
father surrogate
جانشین پدر
kludge
جانشین کردن
substitute
جانشین کردن
substitute goals
هدفهای جانشین
surrogates
جانشین شدن
to take over
جانشین شدن
swapped
جانشین کردن
replacement
جانشین سازی
replacements
جانشین سازی
surreptitiously
محرمانه جانشین
wlldcard
علامت جانشین
displacing
جانشین شدن
displacing
جابجاکردن جانشین
displaces
جانشین شدن
displaces
جابجاکردن جانشین
displaced
جانشین شدن
displaced
جابجاکردن جانشین
displace
جانشین شدن
displace
جابجاکردن جانشین
swap
جانشین کردن
swaps
جانشین کردن
swopped
جانشین کردن
aliases
نام جانشین
alias
نام جانشین
vacant succession
بدون جانشین
vicar of christ
جانشین یا خلیفه
pinches
اندک جانشین
substituted
جانشین کردن
substituting
جانشین کردن
swops
جانشین کردن
swopping
جانشین کردن
heir
جانشین شدن
vicegerent
جانشین قائم مقام
to take the place of something
جانشین چیزی شدن
locumtenens
کفیل جانشین موقت
subrogation
نیابت جانشین سازی
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
stand in for someone
<idiom>
جانشین کسی بودن
deputies
قائم مقام جانشین
substitution test
ازمون جانشین سازی
ingraft
در ذهن جانشین کردن
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
stand-ins
جانشین هنرپیشه شدن
substitute
تعویض جانشین کردن
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
stand in
جانشین هنرپیشه شدن
standard
کالای جانشین رزمی
stand-in
جانشین هنرپیشه شدن
standards
کالای جانشین رزمی
substituting
تعویض جانشین کردن
deputy
قائم مقام جانشین
substituted
تعویض جانشین کردن
succee
جانشین شدن میراث بردن
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
succession of the presidency
سیستم تعیین جانشین درریاست
symbol substitution test
ازمون جانشین سازی نمادها
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
how much do i owe you
چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from
کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
superseding
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inherits
مالک شدن جانشین شدن
inheriting
مالک شدن جانشین شدن
inherit
مالک شدن جانشین شدن
second in command
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com