Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
English
Persian
stand in
جانشین هنرپیشه شدن
stand-in
جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins
جانشین هنرپیشه شدن
Other Matches
thespian
هنرپیشه
thespians
هنرپیشه
actors
هنرپیشه
actor
هنرپیشه
take over
مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
scene stealer
هنرپیشه خودنما
premieres
هنرپیشه برجسته
an aspiring actress
هنرپیشه ای
[زن]
نامجو
premiering
هنرپیشه برجسته
premier
هنرپیشه برجسته
premiers
هنرپیشه برجسته
artist
هنرپیشه صنعتگر
artists
هنرپیشه صنعتگر
premiere
هنرپیشه برجسته
premiered
هنرپیشه برجسته
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
playact
هنرپیشه شدن
auditioned
ازمایش هنرپیشه سامعه
audition
ازمایش هنرپیشه سامعه
prima ballerina
هنرپیشه اول بالت
player
هنرپیشه بازیکن ورزشی
auditions
ازمایش هنرپیشه سامعه
auditioning
ازمایش هنرپیشه سامعه
prima ballerinas
هنرپیشه اول بالت
mimer
هنرپیشه مقلد وکمیک
comedians
هنرپیشه نمایشهای خنده دار
comedian
هنرپیشه نمایشهای خنده دار
tiring room
محل تعویض لباس هنرپیشه
tiring house
محل تعویض لباس هنرپیشه
mummer
هنرپیشه صامت بازیگر نقابدار ایام نوئل
leading man
هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
subsitute
جانشین
succeeder
جانشین
superseder
جانشین
deputy
جانشین
heir
جانشین
succedaneum
جانشین
imam or imaum
جانشین
absence indicator
جانشین
succedent
جانشین
successor
جانشین
locumtenens
جانشین
surrogate
جانشین
replacements
جانشین
surrogates
جانشین
replacement
جانشین
substitute
جانشین
substituted
جانشین
substituting
جانشین
standbys
جانشین
relief
جانشین
vicar
جانشین
locum
جانشین
vicars
جانشین
locums
جانشین
deputies
جانشین
standby
جانشین
substituted
جانشین کردن
mother surrogate
جانشین مادر
mother substitute
جانشین مادر
succedaneous
متعاقب جانشین
complete substitution
جانشین کامل
expromissor
جانشین بدهکار
kludge
جانشین کردن
father surrogate
جانشین پدر
fill in
جانشین کردن
fill in
جانشین شونده
he succeeded his father
جانشین پدرش شد
incomer
جانشین مهاجر
standby application
کاربرد جانشین
substitute
جانشین کردن
surrogate
جانشین شدن
swops
جانشین کردن
swopping
جانشین کردن
wlldcard
علامت جانشین
vicar of christ
جانشین یا خلیفه
vacant succession
بدون جانشین
swopped
جانشین کردن
swaps
جانشین کردن
surrogates
جانشین شدن
swapped
جانشین کردن
substitute goods
کالاهای جانشین
substitute goals
هدفهای جانشین
to take over
جانشین شدن
swap
جانشین کردن
repeater
پرچم جانشین
substitution
جانشین سازی
backup
جانشین بازیگر
heir
جانشین شدن
displace
جابجاکردن جانشین
surreptitiously
محرمانه جانشین
displacing
جانشین شدن
aliases
نام جانشین
alias
نام جانشین
displace
جانشین شدن
displaced
جابجاکردن جانشین
displacing
جابجاکردن جانشین
displaced
جانشین شدن
displaces
جانشین شدن
substituting
جانشین کردن
displacement
جانشین سازی
replacements
جانشین سازی
b. eliminator
جانشین باتری ب
replacement
جانشین سازی
alternate forms
شکلهای جانشین
displaces
جابجاکردن جانشین
pinches
اندک جانشین
pinch
اندک جانشین
standard
کالای جانشین رزمی
standards
کالای جانشین رزمی
vicegerent
جانشین قائم مقام
subrogation
نیابت جانشین سازی
to take the place of something
جانشین چیزی شدن
stand in for someone
<idiom>
جانشین کسی بودن
substitution test
ازمون جانشین سازی
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
substitute
تعویض جانشین کردن
ingraft
در ذهن جانشین کردن
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
substituting
تعویض جانشین کردن
deputy
قائم مقام جانشین
locumtenens
کفیل جانشین موقت
substituted
تعویض جانشین کردن
deputies
قائم مقام جانشین
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
succession of the presidency
سیستم تعیین جانشین درریاست
succee
جانشین شدن میراث بردن
symbol substitution test
ازمون جانشین سازی نمادها
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
understudy
هنرپیشه علی البدل شدن عضو علی البدل
understudies
هنرپیشه علی البدل شدن عضو علی البدل
Overdrive
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from
کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inherit
مالک شدن جانشین شدن
inheriting
مالک شدن جانشین شدن
inherits
مالک شدن جانشین شدن
second in command
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com