Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
vermin
جانور افت حشرات موذی
Other Matches
moths
حشرات موذی
moth
حشرات موذی
verminous
پر از حشرات یا جانوران موذی
disinfest
حشرات موذی را دفع نمودن
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
epizoic
زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
shrewdest
موذی
mischievous
موذی
shrewder
موذی
mischievously
موذی
shrewd
موذی
baneful
موذی
parlous
موذی
slyest
موذی
slyer
موذی
sly
موذی
insidious
موذی
sliest
موذی
malefic
موذی
tortious
موذی
slier
موذی
sneak current
جریان موذی
arch-
موذی رئیس
arches
موذی رئیس
arch
موذی رئیس
snaky
موذی خائن
archness
موذی گری
vermin
جانوران موذی
insidiousness
موذی گری
insinuating
موذی ریشخند کننده
harmfully
بطور مضر یا موذی
tyke
بچه شیطان و موذی
pesticides
کشنده حشره موذی
pesticide
کشنده حشره موذی
insecta
حشرات
mischevously
از روی بدجنسی یا موذی گری
entomotomy
تشریح حشرات
stinger
نیش حشرات
disinfestation
دفع حشرات
exterminators
دافع حشرات
exterminator
دافع حشرات
insect vectors
حشرات بیماری زا
insectifuge
دفع حشرات
dipteron
حشرات دوبال
elytrum
قاب یا بال حشرات
elytron
قاب یا بال حشرات
chrysalis
شفیره حشرات جوانه
chrysalises
شفیره حشرات جوانه
disinfestant
ماده کشنده حشرات
insect vectors
حشرات ناقل بیماری
insectile
در معرض هجوم حشرات
homopteran
حشرات نیم بال
holometabolism
دگردیسی کامل حشرات
gressorial
وابسته به حشرات دونده
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
flyblown
الوده بتخم حشرات
flyblow
نوزاد حشرات ومگس
nabidae
خانواده کک و ساس و حشرات
lygus bug
انواع حشرات کوچک مکنده
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
smudged
ایجاد دود برای دفع حشرات
smudges
ایجاد دود برای دفع حشرات
smudging
ایجاد دود برای دفع حشرات
dactylus
بند یا مفصل بزرگ پای حشرات
smudge
ایجاد دود برای دفع حشرات
haustellum
الت مکنده حشرات یاسخت پوستان
leafhopper
انواع حشرات ازراسته نیم بالان
flies blow meat
حشرات روی گوشت تخم میگذارند
paedogenesis
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
acetabulum
محل اتصال پای حشرات ببدن لولهء
forewing
هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
imshi
فروارده نفتی که برای راندن مگس و حشرات دیگربکارمیبرند
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
nightwalker
جانور شب پر
apod
جانور بی پا
creature
جانور
creatures
جانور
structure of an animal
جانور
johnny
جانور نر
malacostracan
جانور
ruffianly
جانور خو
it pron
ان جانور
animalize
جانور
he
جانور نر
beast
جانور
beasts
جانور
animal
جانور
it
ان جانور
animals
جانور
strays
جانور بی صاحب
saxicoline
جانور سنگ زی
saxicolous
جانور سنگ زی
straying
جانور بی صاحب
stray
جانور بی صاحب
scrag
جانور نحیف
strayed
جانور ولگرد
saprozoon
جانور پوده زی
shell fish
جانور صدف
game
جانور شکاری
ungulate
جانور سم دار
pollard
جانور بی شاخ
hybrid
جانور دورگه
stinkard
جانور بدبو
tardigrade
جانور کندرو
scavenger
جانور لاشخور
brutality
جانور خویی
mammiferous
جانور پستاندار
plantigrade
جانور دوپا
milker
جانور شیرده
perissodactyl
جانور فرد سم
monocule
جانور یک چشم
amoebas
جانور تک سلولی
amoebae
جانور تک سلولی
nekton
جانور شناور
pelagian
جانور دریایی
amoeba
جانور تک سلولی
amebas
جانور تک سلولی
rodent
جانور جونده
rodents
جانور جونده
pudge
جانور چاق
polystome
جانور بسیار
polystomatous
جانور بسیار
brutalities
جانور خویی
brutal
جانور خوی
polypod
جانور بسیارپا
poikilothermism
خونسردی جانور
poikilotherm
جانور خونسرد
mammifer
جانور پستاندار
amebae
جانور تک سلولی
zoophilous
علاقمند به جانور
animalculum
جانور ریزه
animalist
نقاش جانور
in heat
[American E]
<adj.>
حشری
[جانور زن]
zoophilic
علاقمند به جانور
zoomorphic
<adj.>
جانور گونه
zoophagous
جانور خوار
fauna
جانور نامه
zootheism
جانور پرستی
proud
<adj.>
جانور حشری
zoology
جانور شناسی
zoologist
جانور شناس
brute
جانور حیوان
brutes
جانور حیوان
on heat
[British E]
<adj.>
حشری
[جانور زن]
zootomy
جانور شکافی
beastliness
جانور خویی
craw
معده جانور
brutalization
جانور خویی
scavengers
جانور لاشخور
edentate
جانور بی دندان
pleophagous
چند جانور خوار
tropicopolitan
گیاه یا جانور گرمسیری
phytozoon
جانور گیاه نما
phyllopod
جانور برگ پای
rutting
<adj.>
حشری
[جانور مرد]
paleozoology
دیرین جانور شناسی
viviparous
جانور زنده زا ولود
orca
جانور بزرگ دریایی
in rut
<adj.>
حشری
[جانور شناسی]
ratcatcher
موش گیر
[جانور]
ratter
موش گیر
[جانور]
shedder
جانور پوست انداز
zoomorphic
شبیه جانور جانورسان
zoography
جانور شناسی تطبیقی
rat catcher
موش گیر
[جانور]
quadruped
چهارپا
[جانور شناسی]
white face
جانور پیشانی سفید
zoophyte
جانور گیاه سان
jumbos
جانور غول اسا
tentacle
موی حساس جانور
tentacles
موی حساس جانور
aquatic
جانور یا گیاه ابزی
sac
عضوکیسه مانند جانور
sacs
عضوکیسه مانند جانور
dolphin
دولفین
[جانور شناسی]
amoebic
وابسته به جانور تک سلولی
amphibiotic
وابسته به جانور دوزیستی
animalcule
جانور ذره بینی
animalculum
جانور ذره بینی
arthropod
جانور مفصل دار
beast of ravin
جانور درنده یاشکاری
bestialize
جانور خوی نمودن
jumbo
جانور غول اسا
dentition
وضع تعداددندانهای جانور
endotherm
جانور خون گرم
molluscs
جانور نرم تن حلزون
mollusc
جانور نرم تن حلزون
slugs
چارپاره جانور کندرو
pachyderm
جانور پوست کلفت
pachyderms
جانور پوست کلفت
heat
طلب شدن جانور
heats
طلب شدن جانور
female
زنانه جانور ماده
lair
محل استراحت جانور
lairs
محل استراحت جانور
marsupials
جانور کیسه دار
anteater
جانور پستاندارمورچه خوار
anteaters
جانور پستاندارمورچه خوار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com