Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
There is no room to throw a needle .
<proverb>
جاى سوزن انداختن نیست .
Other Matches
acupunctuate
با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
needle point
سر سوزن سوزن دوزی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
stilus
سوزن
switch point
سوزن
needles
سوزن
styluses
سوزن
stylus
سوزن
styli
سوزن
needled
سوزن
needle
سوزن
bard
سوزن
bards
سوزن
needleful
یک سوزن نخ
needling
سوزن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
pricks
خراش سوزن
sew
سوزن کاری
needling
سوزن پیکاپ
firing pin
سوزن ماشه
darning needle
سوزن رفوگری
pricked
خراش سوزن
prick
خراش سوزن
test point
سوزن ازمایشی
packing needle
سوزن جوالدوزی
core nail
سوزن هسته
pricking
خراش سوزن
pointsman
سوزن بان
needled
سوزن پیکاپ
touch needle
سوزن محک
whisker
سوزن بلور
inject
سوزن زدن
the eye of the needle
سوراخ سوزن
injecting
سوزن زدن
injects
سوزن زدن
firing pin
سوزن اتش
staple
سوزن منگنه
switch
سوزن دوراهی
switched
سوزن دوراهی
switches
سوزن دوراهی
drilling pipe
سوزن حفاری
darning neddle
سوزن رفوگری
needle point
نوک سوزن
catwhisker
سوزن بلور
needles
سوزن پیکاپ
pin
ورودی با سه سوزن
housewife
سوزن دان
work baskets
سبد سوزن و نخ
injected
سوزن زدن
work basket
سبد سوزن و نخ
pinned
ورودی با سه سوزن
aciculate
سوزن وار
acicular
سوزن وار
belonephebia
سوزن هراسی
pinning
ورودی با سه سوزن
needle
سوزن پیکاپ
sailmaker's needle
سوزن چادردوزی
housewives
سوزن دان
vga
- سوزن یا پورت
aciform
بشکل سوزن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
eyeing
گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes
دهانه سوراخ سوزن
eying
دهانه سوراخ سوزن
A sharp knife (pin , needle)
چاقو (سوزن ) تیر
firing pin
سوزن قفل اتش
eying
گوشوارهای سوراخ سوزن
gate
سوزن اتصال به یک FET
needle book
سوزن دان کتابی
needle lace
کار سوزن دوزی
eye
گوشوارهای سوراخ سوزن
gas inlet valve needle
سوزن شیرورودی بنزین
needle test of vicat
ازمایش با سوزن ویکا
eyes
گوشوارهای سوراخ سوزن
gates
سوزن اتصال به یک FET
needle
سوزن دوزی کردن
needled
با سوزن تزریق کردن
needled
سوزن دوزی کردن
needlework
کار سوزن دوزی
dog spike
سوزن نوک گیر
needles
با سوزن تزریق کردن
needle
با سوزن تزریق کردن
needling
با سوزن تزریق کردن
vaccine point
سوزن ابله کوبی
eye
دهانه سوراخ سوزن
eyeing
دهانه سوراخ سوزن
needles
سوزن دوزی کردن
needling
سوزن دوزی کردن
drop on
سوزن دوراهی خط اهن
needle
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needling
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
palm and needle
کفه چرمی ملوانی و سوزن
needled
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
switchman
سوزن بان راه اهن
needles
سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm
الت سوزن نگهدار گرامافون
hypo
سوزن تزریق زیر جلدی
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
hyodermic needle
سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
hypodermic
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
prickling
احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
jacks
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
etui
جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
jack
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
hypodermics
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
acupuncture
روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
needle work
سوزن دوزی
[برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
staple
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
let down
پایین انداختن انداختن
pinout
شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
sockets
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
isoclinal line
خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
needled
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needles
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needling
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
needle
سوزن نازک آهنی روی چاپگر matrix-dot که یکی از نقاط را چاپ می گیرد
isoclinic line
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
pinning
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pin
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinned
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
DB connector
اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
fancy work
سوزن دوزی ذوقی یاتفننی کارهای ذوقی
it is well enough
بد نیست
storage
می نیست
temporary storage
می نیست
auxiliary
نیست
he takes no notice of it
نیست
aint
نیست
isn't
نیست
secondary
نیست
It's not new.
نو نیست.
he is not of our number
از ما نیست
Plug and Play
یچ نیست
auxiliaries
نیست
my health is tolerable
حالم بد نیست
to make no mention of
ذکری از ان نیست
thereis no end to it
انراپایانی نیست
there is no hurry
شتابی نیست
there is no hurry
عجلهای نیست
It's not new.
جدید نیست.
He goes on and on . He is most persistent .
ول کن معامله نیست
it has escaped my remembrance
یاد نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it .
مردش نیست
It is not advisable . It is inexpedient.
صلاح نیست
I dont remember ( recall ) .
یادم نیست
There is nothing wrong with you . You are all right .
هیچیت نیست
it is immaterial
چیزی نیست
There is no hot water
آب گرم نیست.
the ice is treach erous
یخ محکم نیست
it needs not
لازم نیست
that is wrong
درست نیست
Such is not the case . That is not so.
اینطور نیست
it's only me
کسی نیست
niet le fait
کار او نیست
It cant be helped.
چاره ای نیست
ought not
شایسته نیست
no trouble
زحمتی نیست
no hurry
عجلهای نیست
It is all right . It is o. k.
طوری نیست
that depends
معلوم نیست
no wonder
<idiom>
تعجبی نیست
you are written
حق با شما نیست
it is not half bad
هیچ بد نیست
that is not it
این نیست
it is not in good workingorder
دایر نیست
it lies beyond his competence
در صلاحیت او نیست
sacred cow
<idiom>
چارهای نیست
it is unsuitable
مناسب نیست
it is unnecessary
لازم نیست
no sweat
<idiom>
مشکلی نیست
it is nothing out of the way
غریب نیست
he is not willing to go
نیست برود
Nevermind!
مهم نیست !
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com