Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
Other Matches
prize fight
جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
to win laurels
جایزه گرفتن
awards
جایزه دادن جایزه
reward and rewarded
جایزه.جایزه داده شده
awarded
جایزه دادن جایزه
awarding
جایزه دادن جایزه
award
جایزه دادن جایزه
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
prize fighting
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
guerdon
جایزه
rewardable
جایزه
prizing
جایزه
rewarded
جایزه
bounty
جایزه
award
جایزه
awarded
جایزه
awarding
جایزه
awards
جایزه
prize man
جایزه بر
reward
جایزه
rewards
جایزه
prizes
جایزه
prising
جایزه
priase
جایزه
bonus
جایزه
premium
جایزه
premiums
جایزه
meed
جایزه
prise
جایزه
prised
جایزه
prises
جایزه
bonuses
جایزه
trophy
جایزه
prize
جایزه
prized
جایزه
trophies
جایزه
money
جایزه نقدی
considerations
جایزه قیمت
premium for excellence
جایزه فضیلت
consideration
جایزه قیمت
head money
جایزه اوردن سر
laureate
جایزه دار
oscar
جایزه اسکار
export bounty
جایزه صدور
nobel prize
جایزه نوبل
prizes
انعام جایزه
prize
انعام جایزه
testimonialize
جایزه دادن
purse
جایزه نقدی
prizing
انعام جایزه
pursing
جایزه نقدی
pursed
جایزه نقدی
prized
انعام جایزه
purses
جایزه نقدی
testimonials
پاداش جایزه
testimonial
پاداش جایزه
prizewinner
برنده جایزه
prizer
برنده جایزه
Nobel Prize
جایزه نوبل
booby prizes
جایزه تسلی بخش
the export of ... is granted the premium.
صدور ... جایزه دارد.
cup
گلدان جایزه مسابقات
rewarder
جایزه یا پاداش دهنده
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
outland trophy
جایزه دانشگاهی بازیگرفوتبال
cups
گلدان جایزه مسابقات
coronate
جایزه یا انعام دادن
booby prize
جایزه تسلی بخش
brilliancy prize
جایزه درخشندگی شطرنج
Ig Nobel Prize
جایزه ایگ نوبل
cupped
گلدان جایزه مسابقات
pewter
جام پیروزی جایزه
prize poem
شعری که جایزه برده است
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
edward j. neil award
جایزه بوکسور ممتاز سال
eclipse award
جایزه سوارکار ممتاز سال
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
prizefight
مسابقه مشت زنی جایزه دار
grey cup
مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
ashes
جایزه مخصوص مسابقه کریکت استالیا و انگلستان
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pawn broker
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
in aid of
برای دستگیری
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
spasmodically
بگیر و ول کن
spasmodic
بگیر و ول کن
annuitant
مستمری بگیر
annuitant
حقوق بگیر
stipendiaries
حقوق بگیر
stipendiary
حقوق بگیر
pensioner
مستمری بگیر
Take hold from that end (side).
از آن سرش بگیر
take it easy
<idiom>
ساده بگیر
pensioners
مستمری بگیر
venal
پول بگیر
salaried
حقوق بگیر
enlists
برای سربازی گرفتن
enlist
برای سربازی گرفتن
enlisting
برای سربازی گرفتن
subsistent
مدد معاش بگیر
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
spasticity
حالت بگیر وول کن
Take thd bull by the horns.
<proverb>
گاو را از شاخهایش بگیر .
pensionary
حقوق بگیر مزدور
salaried
کارمند حقوق بگیر
to borrow for ... weeks
برای ... هفته قرض گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
extra cover
پوشش اضافی برای بل گرفتن
to run for the bus
برای گرفتن اتوبوس دویدن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
reimbursable personnel
پرسنل حقوق بگیر نظامی
pensioner
وفیفه خوار مستمری بگیر
pensioners
وفیفه خوار مستمری بگیر
large hande a
دارای دست بگیر گیرنده
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
moved
مانوور برای گرفتن نفر جلو
telescope
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
move
مانوور برای گرفتن نفر جلو
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
telescopes
وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
overtaking sight distance
مسافت دید برای سبقت گرفتن
moves
مانوور برای گرفتن نفر جلو
copy protect
یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک
gig
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
To have design on someone . To malign someone .
برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
to hog
<idiom>
بی پروا برای خود گرفتن
[اصطلاح]
bass bug
حشره برای گرفتن ماهی خاردار
gigs
نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
apprehensions
دستگیری
apprehension
دستگیری
capture
دستگیری
capturing
دستگیری
charities
دستگیری
seizure
دستگیری
charity
دستگیری
seizures
دستگیری
arrest
دستگیری
distraint
دستگیری
captures
دستگیری
arrested
دستگیری
arrests
دستگیری
Take this handkerchief and wipe your eyes.
این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
cp
دستور UNIX برای کپی گرفتن از فایل
burdended
فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
carries
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
tampion
توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
carrying
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
apprehensions
هراس دستگیری
apprehension
هراس دستگیری
money box
صندوق دستگیری
welfarism
دستگیری از بینوایان
dummies
کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
dead letter box
فایلی برای گرفتن پیامهای غیر قابل ارسال
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
bids
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
bid
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
floats
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
disables
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
float
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
disable
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disabling
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
shut out
<idiom>
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
dummy
کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
captures
دستگیر کردن دستگیری
capturing
دستگیر کردن دستگیری
capture
دستگیر کردن دستگیری
he is on his legs
کارش دایراست
Bite your tongue !
لبت را گاز بگیر ( دیگر از این حرفها نزن )
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
aligning
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
provisor
کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
noises
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
align
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com