English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English Persian
booby prize جایزه تسلی بخش
booby prizes جایزه تسلی بخش
Other Matches
Bounty hunter جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
awards جایزه دادن جایزه
award جایزه دادن جایزه
awarded جایزه دادن جایزه
reward and rewarded جایزه.جایزه داده شده
awarding جایزه دادن جایزه
solacement تسلی
consolation تسلی
cheering تسلی بخش
comforting مایه تسلی
disconsolate تسلی ناپذیر
comforted مایه تسلی
comforters تسلی دهنده
comfort مایه تسلی
relieves تسلی دادن
relieving تسلی دادن
comforter تسلی دهنده
cherished تسلی دادن
comforts مایه تسلی
consolable تسلی پذیر
cherish تسلی دادن
consolatory تسلی بخش
cherishing تسلی دادن
relieve تسلی دادن
cherishes تسلی دادن
solace مایه تسلی ارامش
inconsonlably بطور تسلی نا پذیر
consolatory نامه تسلی امیز
becalmed ارام کردن تسلی دادن
becalming ارام کردن تسلی دادن
solace ارام کردن تسلی دادن
becalm ارام کردن تسلی دادن
becalms ارام کردن تسلی دادن
rehabilitation اردوگاه استراحت تسلی دادن
inconsolable تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
inconsolably تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
rewards جایزه
reward جایزه
rewarded جایزه
guerdon جایزه
prize man جایزه بر
priase جایزه
rewardable جایزه
meed جایزه
bounty جایزه
prizing جایزه
prizes جایزه
prized جایزه
prize جایزه
trophies جایزه
bonuses جایزه
awarded جایزه
awarding جایزه
awards جایزه
bonus جایزه
premiums جایزه
premium جایزه
trophy جایزه
prise جایزه
prises جایزه
prising جایزه
award جایزه
prised جایزه
nobel prize جایزه نوبل
laureate جایزه دار
purse جایزه نقدی
head money جایزه اوردن سر
purses جایزه نقدی
oscar جایزه اسکار
testimonialize جایزه دادن
prizewinner برنده جایزه
prizer برنده جایزه
Nobel Prize جایزه نوبل
to win laurels جایزه گرفتن
premium for excellence جایزه فضیلت
pursing جایزه نقدی
money جایزه نقدی
prizing انعام جایزه
prizes انعام جایزه
considerations جایزه قیمت
consideration جایزه قیمت
testimonial پاداش جایزه
prized انعام جایزه
testimonials پاداش جایزه
prize انعام جایزه
export bounty جایزه صدور
pursed جایزه نقدی
cupped گلدان جایزه مسابقات
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
the export of ... is granted the premium. صدور ... جایزه دارد.
cup گلدان جایزه مسابقات
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
Ig Nobel Prize جایزه ایگ نوبل
cups گلدان جایزه مسابقات
rewarder جایزه یا پاداش دهنده
brilliancy prize جایزه درخشندگی شطرنج
coronate جایزه یا انعام دادن
pewter جام پیروزی جایزه
outland trophy جایزه دانشگاهی بازیگرفوتبال
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
edward j. neil award جایزه بوکسور ممتاز سال
eclipse award جایزه سوارکار ممتاز سال
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
prize poem شعری که جایزه برده است
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
prizefight مسابقه مشت زنی جایزه دار
ashes جایزه مخصوص مسابقه کریکت استالیا و انگلستان
prize fight جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
grey cup مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
one plus one جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one and one جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com