Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
to win laurels
جایزه گرفتن
Search result with all words
prize fight
جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
Other Matches
awarded
جایزه دادن جایزه
awards
جایزه دادن جایزه
awarding
جایزه دادن جایزه
award
جایزه دادن جایزه
reward and rewarded
جایزه.جایزه داده شده
awarding
جایزه
prize
جایزه
prize man
جایزه بر
bonuses
جایزه
rewards
جایزه
rewarded
جایزه
reward
جایزه
prised
جایزه
prises
جایزه
prising
جایزه
bonus
جایزه
prise
جایزه
meed
جایزه
awarded
جایزه
trophy
جایزه
premium
جایزه
premiums
جایزه
bounty
جایزه
prizes
جایزه
prizing
جایزه
trophies
جایزه
prized
جایزه
guerdon
جایزه
award
جایزه
awards
جایزه
rewardable
جایزه
priase
جایزه
consideration
جایزه قیمت
pursing
جایزه نقدی
export bounty
جایزه صدور
money
جایزه نقدی
nobel prize
جایزه نوبل
Nobel Prize
جایزه نوبل
oscar
جایزه اسکار
laureate
جایزه دار
testimonialize
جایزه دادن
head money
جایزه اوردن سر
purse
جایزه نقدی
prizer
برنده جایزه
prize
انعام جایزه
pursed
جایزه نقدی
prized
انعام جایزه
premium for excellence
جایزه فضیلت
purses
جایزه نقدی
testimonials
پاداش جایزه
testimonial
پاداش جایزه
prizes
انعام جایزه
considerations
جایزه قیمت
prizing
انعام جایزه
prizewinner
برنده جایزه
coronate
جایزه یا انعام دادن
cupped
گلدان جایزه مسابقات
cup
گلدان جایزه مسابقات
booby prizes
جایزه تسلی بخش
booby prize
جایزه تسلی بخش
cups
گلدان جایزه مسابقات
Ig Nobel Prize
جایزه ایگ نوبل
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
outland trophy
جایزه دانشگاهی بازیگرفوتبال
the export of ... is granted the premium.
صدور ... جایزه دارد.
pewter
جام پیروزی جایزه
rewarder
جایزه یا پاداش دهنده
brilliancy prize
جایزه درخشندگی شطرنج
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
prize poem
شعری که جایزه برده است
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
edward j. neil award
جایزه بوکسور ممتاز سال
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
eclipse award
جایزه سوارکار ممتاز سال
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
prizefight
مسابقه مشت زنی جایزه دار
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
grey cup
مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
ashes
جایزه مخصوص مسابقه کریکت استالیا و انگلستان
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
prize fighting
درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
tithe
ده یک گرفتن از
to whisk away or off
گرفتن
recaptures
پس گرفتن
recaptured
پس گرفتن
recapture
پس گرفتن
holds
گرفتن
to take up
گرفتن
skimmed
کف گرفتن از
tong
گرفتن
unsay
پس گرفتن
recapturing
پس گرفتن
resumption
از سر گرفتن
hold
گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
overtakes
گرفتن
overtaken
گرفتن
overtake
گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
get off the ground
<idiom>
پا گرفتن
seizes
گرفتن
seized
گرفتن
seize
گرفتن
adeem
پس گرفتن
skim
کف گرفتن از
skim
گرفتن کف
catch
گرفتن
skims
کف گرفتن از
skims
گرفتن کف
to take one's stand
جا گرفتن
to shut off
را گرفتن
skimmed
گرفتن کف
retrieve
پس گرفتن
encumber
گرفتن
encumbered
گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbers
گرفتن
wed
گرفتن
withdraw
پس گرفتن
withdraws
پس گرفتن
accompany
دم گرفتن
accompanies
دم گرفتن
acquire
گرفتن
acquires
گرفتن
acquiring
گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
ceasing
گرفتن
ceases
گرفتن
ceased
گرفتن
cease
گرفتن
grab
گرفتن
grabbed
گرفتن
grabbing
گرفتن
grabs
گرفتن
accompanied
دم گرفتن
puddles
گل گرفتن
puddle
گل گرفتن
lutes
گل گرفتن
accustom
خو گرفتن
accustoming
خو گرفتن
accustoms
خو گرفتن
renovate
از سر گرفتن
renovated
از سر گرفتن
renovates
از سر گرفتن
renovating
از سر گرفتن
flea
کک گرفتن
lute
گل گرفتن
reclaims
پس گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
situate
جا گرفتن
situates
جا گرفتن
situating
جا گرفتن
detract
گرفتن
detracted
گرفتن
detracting
گرفتن
detracts
گرفتن
reclaim
پس گرفتن
reclaimed
پس گرفتن
fleas
کک گرفتن
retrieved
پس گرفتن
tithes
ده یک گرفتن از
resuming
از سر گرفتن
resumes
از سر گرفتن
resumed
از سر گرفتن
resume
از سر گرفتن
retakes
پس گرفتن
retaking
پس گرفتن
retaken
پس گرفتن
retake
پس گرفتن
corks
گرفتن
cork
گرفتن
capture
گرفتن
captures
گرفتن
capturing
گرفتن
wive
زن گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
to get used to
خو گرفتن
[به]
break out
در گرفتن
takes
گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com