English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
Other Matches
scarf weld جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
covenantee کسیکه باوپیمانی کرده باشند متعهدله
as like as two peas مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
like two peas in a pod <idiom> مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند.
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
You can teel they're brothers, they're like two peas in a pod. با یک نگاه می توان تشخیص داد که برادرند، مثل سیبی هستند که از وسط دو نیم کرده باشند.
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
unconsciously غش کرده
bouffant پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
infusions دم کرده
infusion دم کرده
bloat پف کرده
souffle پف کرده
souffles پف کرده
soufflTs پف کرده
unconscious غش کرده
beastby کرده
puff pastry پف کرده
off the trail پی گم کرده
turgid <adj.> پف کرده
gelid یخ کرده
puffy <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
wedded ازدواج کرده
billowy باد کرده
grown-ups رشد کرده
grown-up رشد کرده
ventricular باد کرده
puffy <adj.> باد کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
distent ورم کرده
restrained لگام کرده
tinned قوطی کرده
carpeted فرش کرده
deep rooted ریشه کرده
inveterate ریشه کرده
blubbery ورم کرده
airless گرفته یا دم کرده
warm infusion چیز دم کرده
baggily بطورباد کرده
begotten تولید کرده
protuberant باد کرده
whey شیرچرخ کرده
picked پاک کرده
refined تمیز کرده
painted رنگ کرده
deep-rooted ریشه کرده
indrawn جذب کرده
bunged up باد کرده
began شروع کرده
blown ورم کرده
fried سرخ کرده
full-grown رشدکامل کرده
full grown رشدکامل کرده
swollen ورم کرده
bendon نیت کرده
swollen اماس کرده
strained صاف کرده
pulled خشک کرده
beheld مشاهده کرده
clarified صاف کرده
grown رشد کرده
sawn اره کرده
mistaken اشتباه کرده
sweated عرق کرده
rooted ریشه کرده
educated تحصیل کرده
risen طلوع کرده
iced خنک کرده
purified پاک کرده
fled فرار کرده
tumescent ورم کرده
enrooted ریشه کرده
chose انتخاب کرده
getting کسب کرده
turgid <adj.> باد کرده
hidden پنهان کرده
inwrought از تو کار کرده
intumescent باد کرده
puffed <adj.> آماس کرده
smoothfaced صاف کرده
in flower شکوفه کرده
puffed <adj.> ورم کرده
iced ppa خنک کرده
intumescent اماس کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
gets کسب کرده
get کسب کرده
turgid <adj.> ورم کرده
puffed <adj.> باد کرده
tumid <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> باد کرده
puffy <adj.> ورم کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> باد کرده
let it be done کرده شود
self taught تحصیل کرده
it is very easily done کرده میشود
shot اصابت کرده
shots اصابت کرده
fretty اماس کرده
farthingale دامن پف کرده
fecit درست کرده
ghee کره اب کرده
tumid اماس کرده
off the track ازخط پی گم کرده
unruffled ارام کرده
they have done their work را کرده اند
nodular ورم کرده
fucate رنگ کرده
puffy <adj.> آماس کرده
ghi کره اب کرده
farcie دلمه کرده
farci دلمه کرده
decorated زینت کرده
testate وصیت کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
fubsy قوز کرده
tumid <adj.> آماس کرده
knotted ازدحام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
overage کم رشد کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
newlywed تازه ازدواج کرده
turgescent باد کرده پرطمطراق
ingrained دیرینه ریشه کرده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
made up مصنوعی بزک کرده
ranker افسر سربازی کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
angry ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
angrier ورم کرده دژم
saute در روغن سرخ کرده
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
cecils قیمه سرخ کرده
the tribes are all up طغیان کرده اند
clerisy طبقه تحصیل کرده
grenadine مرغ دلمه کرده
they are on strike اعتصاب کرده اند
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
de- کرده را خنثی کردن
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
you are mistaken اشتباه کرده اید
fresco a wall دیوار سفید کرده را
trigmous سه بار عروسی کرده
dried fruit میوه خشک کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
i am f.caught عجب گیری کرده ام
school drop out ترک تحصیل کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
foreseen پیش بینی کرده
shaveling ادم اصلاح کرده
borne تحمل کرده یاشده
forgotten فراموش کرده یا شده
begun شروع کرده یا شده
neutralized بیطرف کرده شده
self educated پیش خودتحصیل کرده
self-educated پیش خودتحصیل کرده
stum اب انگورتازه درخم کرده
tumid ورم کرده متورم
fries گوشت سرخ کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
married عروسی کرده متاهل
frying گوشت سرخ کرده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
fry گوشت سرخ کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
I'm sick of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
She is blinded by passion . شهوت او را کور کرده است
the wound is rankling زخم چرک کرده است
I'm tired of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm fed up with it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm tired of it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
It is preying on my mind. خیالم را ناراحت کرده است
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
eared خوشه کرده سنبله دار
I'm fed up with it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
ambuscade یکدسته نظامی کمین کرده
betook دست زده مبادرت کرده
carbonado قطعه گوشت کباب کرده
perjured نقص عهد کرده دروغ
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com