English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (5 milliseconds)
English Persian
solid partition جداگر یکپارچه
Other Matches
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
separator جداگر
partitions جداگر تیغهای
partition جداگر تیغهای
load bearing partition جداگر باربر
frame partition جداگر سازه دار
seamless یکپارچه
solid یکپارچه
solids یکپارچه
molar یکپارچه
forged bit یکپارچه
monolithic یکپارچه
gross یکپارچه
grosser یکپارچه
grossed یکپارچه
globally یکپارچه
grosses یکپارچه
grossest یکپارچه
grossing یکپارچه
monolith یکپارچه
global یکپارچه
integrated یکپارچه
monoliths یکپارچه
accrete دوقلو یکپارچه
masts دکل یکپارچه
unified یکپارچه شده
entire درست یکپارچه
global learning یادگیری یکپارچه
integrating یکپارچه کردن
integrates یکپارچه کردن
integrate یکپارچه کردن
integral construction ساختمان یکپارچه
mast دکل یکپارچه
polemast دکل یکپارچه
monolithic integrated circuit مدار مجتمع یکپارچه
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
solidifies یکپارچه کردن یا شدن
unified یکپارچه فرماندهی متحد
solidified یکپارچه کردن یا شدن
solidify یکپارچه کردن یا شدن
solidifying یکپارچه کردن یا شدن
freight container اطاقک حمل بار یکپارچه
walls مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
link route segments راههای مورد استفاده برای حمل بار یکپارچه
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
production missile موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
fragmentation امکان نرم افزاری که عمل یکپارچه سازی دیسک سخت را انجام میدهد
blisk هر مرحله از روتورتوربینهای خطی که در ان دیسک و تیغه ها بصورت یکپارچه ساخته شده اند
defragmentation ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
assembled یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembled یکپارچه کردن جفت کردن
assembles یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assemble یکپارچه کردن مونتاژ کردن
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
assemble یکپارچه کردن جفت کردن
assembles یکپارچه کردن جفت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com