Dictiornary-Farsi | جدایی زدایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 152 (8 milliseconds)

English	Persian
desegregation	جدایی زدایی


Other Matches

error trapping	اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization	همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
gulf	جدایی
schismatism	جدایی
divorcing	جدایی
divorces	جدایی
divorced	جدایی
divorce	جدایی
separations	جدایی
divorcement	جدایی
disunion	جدایی
gulfs	جدایی
disjunction	جدایی
disconnectedness	جدایی
disconnexion	جدایی
dislocation	جدایی
discreteness	جدایی
disseverance	جدایی
dissociation	جدایی
breakaway	جدایی
breakdowns	جدایی
breakdown	جدایی
isolation	جدایی
segregation	جدایی
separation	جدایی
sequester	جدایی
seclusion	جدایی
seperation	جدایی
abscission	جدایی دریدگی
separation anxiety	اضطراب جدایی
separative	حاکی از جدایی
detribalization	جدایی از قبیله
to cut the painter	جدایی انداختن
seperation point	نقطه جدایی
to break company	جدایی کردن
filled with water	دال بر جدایی
segregationist	جدایی گرای
schisms	جدایی شقاق
schism	جدایی شقاق
detachable	جدایی پذیر
severance	جدایی مجزایی
separates	جدایی تفکیک
separated	جدایی تفکیک
separate	جدایی تفکیک
rupturing	سکستگی جدایی
ruptures	سکستگی جدایی
integral	جدایی ناپذیر
rupture	سکستگی جدایی
judicial separaion	جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
parthian glance	نگاه هنگام جدایی
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
That is a separate question.	این یک موضوع جدایی است.
dehydration	اب زدایی
deglaciation	یخ زدایی
de icing	یخ زدایی
segregationist	طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
decarbonylation	کربونیل زدایی
discoloration	رنگ زدایی
genocide	نژاد زدایی
debugging	اشکال زدایی
disinhibition	بازداری زدایی
mechanical de icing	یخ زدایی مکانیکی
decentralization	مرکزیت زدایی
detente	تشنج زدایی
sterilization	گند زدایی
dispergation	لخته زدایی
peptization	لخته زدایی
demystifying	راز زدایی
accretion of silt	رسوب زدایی
stain removed	لکه زدایی
depolarization	قطبش زدایی
demystify	راز زدایی
demystifies	راز زدایی
demystified	راز زدایی
decolonization	مستعمره زدایی
unconditioning	شرطی زدایی
trubleshoot	عیب زدایی
troubleshoot	عیب زدایی
decolorization	رنگ زدایی
demagnetization	مغناطیس زدایی
deionization	یون زدایی
de escalation	تشنج زدایی
dehydrohalogenation	هیدروهالوژن زدایی
dealkylation	الکیل زدایی
degasify	گاز زدایی
deamination	امین زدایی
dehydrogenation	هیدروژن زدایی
debug aids	ابزاراشکال زدایی
dehumidification	رطوبت زدایی
debug	اشکال زدایی
decarboxylation	کربوکسیل زدایی
deculturation	فرهنگ زدایی
decolourization	رنگ زدایی
debugged	اشکال زدایی
deforestation	جنگل زدایی
desalting	نمک زدایی
desensitization	حساسیت زدایی
blanching	رنگ زدایی
desulfurization	گوگرد زدایی
desalinization	نمک زدایی
decoloration	رنگ زدایی
desalination	نمک زدایی
undoing	عمل زدایی
descaling	پوسته زدایی
deoxygenation	اکسیژن زدایی
demythologization	اسطوره زدایی
demodulation	تحمیل زدایی
unlearning	یادگیری زدایی
debugs	اشکال زدایی
desulphurizing	گوگرد زدایی
debugged	اشکال زدایی کردن
debugs	اشکال زدایی کردن
de-escalate	تشنج زدایی کردن
debugging aids	وسائل اشکال زدایی
debugging aids	ادوات اشکال زدایی
bleaching	رنگ زدایی الیاف
debug aids	ادوات اشکال زدایی
de escalate	تشنج زدایی کردن
bleaching powder	گرد رنگ زدایی
acid depolarization	قطبش زدایی اسیدی
desegregating	تفکیک زدایی کردن
desegregates	تفکیک زدایی کردن
desulfurization unit	واحد گوگرد زدایی
systematic desensitization	حساسیت زدایی منظم
de-escalating	تشنج زدایی کردن
hydrodesulfurizing	گوگرد زدایی با هیدروژن
debugging a program	اشکال زدایی یک برنامه
pyrolytic dehydrogenation	هیدروژن زدایی تفکافتی
program debugging	اشکال زدایی برنامه
demagnetization factor	ضریب مغناطیس زدایی
demodulation	کشف تحمیل زدایی
debug	اشکال زدایی کردن
deskew	اریب زدایی کردن
de-escalates	تشنج زدایی کردن
de-escalated	تشنج زدایی کردن
desegregate	تفکیک زدایی کردن
defusing	تشنج زدایی کردن
desegregated	تفکیک زدایی کردن
defuses	تشنج زدایی کردن
defused	تشنج زدایی کردن
defuse	تشنج زدایی کردن
dehydrocyclization	حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
discrimination	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab	پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
transversal	اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
apartheid	نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession	تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions	دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد