English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English Persian
judicial separaion جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
Other Matches
brother in low برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
uncles شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law برادر شوهر شوهر خواهر
uncle شوهر عمه شوهر خاله
separation جدایی
divorce جدایی
sequester جدایی
separations جدایی
seperation جدایی
seclusion جدایی
segregation جدایی
divorced جدایی
divorces جدایی
divorcement جدایی
disunion جدایی
dissociation جدایی
disseverance جدایی
discreteness جدایی
disconnexion جدایی
disconnectedness جدایی
gulfs جدایی
gulf جدایی
dislocation جدایی
divorcing جدایی
schismatism جدایی
isolation جدایی
breakdown جدایی
breakdowns جدایی
breakaway جدایی
disjunction جدایی
segregationist جدایی گرای
filled with water دال بر جدایی
severance جدایی مجزایی
detachable جدایی پذیر
desegregation جدایی زدایی
integral جدایی ناپذیر
detribalization جدایی از قبیله
rupture سکستگی جدایی
ruptures سکستگی جدایی
abscission جدایی دریدگی
rupturing سکستگی جدایی
schisms جدایی شقاق
schism جدایی شقاق
separation anxiety اضطراب جدایی
separative حاکی از جدایی
to break company جدایی کردن
to cut the painter جدایی انداختن
seperation point نقطه جدایی
separated جدایی تفکیک
separates جدایی تفکیک
separate جدایی تفکیک
schismatism ایجاد جدایی تفرقه
parthian glance نگاه هنگام جدایی
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
husband شوهر
husbands شوهر
hub or hub by شوهر
man شوهر
feme sole زن بی شوهر
pair زن و شوهر
discovert بی شوهر
mans شوهر
couples زن و شوهر
coupled زن و شوهر
trigamist زن سه شوهر
wedded زن و شوهر
bachelor زن بی شوهر
spouse زن یا شوهر
spouses زن یا شوهر
bachelors زن بی شوهر
hubbies شوهر
hubby شوهر
couple زن و شوهر
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
segregative طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
impartible جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
marriageable تنه شوهر
monandrous دارای یک شوهر
monandry اعتیاد به یک شوهر
polygamist شوهر چند زن
mother in low مادر شوهر
polyandrist زن چند شوهر
step son پسرزن یا شوهر
monandry زندگی با یک شوهر
wed زن یا شوهر دادن
cuckold شوهر زن زانیه
cuckolded شوهر زن زانیه
cuckolding شوهر زن زانیه
matrons زن شوهر دار
matron زن شوهر دار
stepfathers شوهر مادر
stepfather شوهر مادر
espousing شوهر دادن
espouses شوهر دادن
espoused شوهر دادن
married شوهر دار
marries شوهر دادن
espouse شوهر دادن
mothers-in-law مادر شوهر
mother-in-law مادر شوهر
brother in law شوهر خواهر
brother-in-law شوهر خواهر
brothers-in-law شوهر خواهر
father-in-law پدر شوهر
give in marriage شوهر دادن
monogamous دارای یک زن یا یک شوهر
father in law پدر شوهر
bigamous دارای دو زن یا دو شوهر
cuckolds شوهر زن زانیه
fathers-in-law پدر شوهر
marry شوهر دادن
her much older husband شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
admetus شوهر السس تیس
polygamous چند شوهر ه چندگان
privacy between husband and wife خلوت بین زن و شوهر
nubility تنه شوهر بودن
mother in law مادر شوهر نامادری
he got off his daughters دخترهایش را شوهر داد
sister in law خواهر شوهر زن برادر
her next was a merchant شوهر بعدی وی بازرگان بود
nephew پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
step daughter دختر اندر دخترزن یا شوهر
to wear breeches بر شوهر خود مسلط بودن
nephews پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
pin money پول جیبی شوهر به همسرش
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
polyandric چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrous چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
ab پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
single a زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
chaperon زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
telegony انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
apartheid نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
pin money وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
tenant by curtesy عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com