English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
Other Matches
offence against public order جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public dencency جرائم بر علیه عفت عمومی
non fatal offences against the person جرائم بر علیه ابدان
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
offences against property جرائم بر علیه اموال
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
offences جرائم
crimes جرائم
fatal offences جرائم مهلک
political offences جرائم سیاسی
plurality of crimes تعدد جرائم
acquisitive crimes جرائم اکتسابی
motoring offences جرائم رانندگی
sexual offences جرائم جنسی
street offences جرائم خیابانی
road traffic offences جرائم راهنمایی و رانندگی
non fatal offences جرائم غیر مهلک
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
moody بد اخلاق
pettish بد اخلاق
moral اخلاق
impatient بد اخلاق
characterless بی اخلاق
immoral بد اخلاق
comportment اخلاق
reprobates بد اخلاق
reprobate بد اخلاق
rabid بد اخلاق
morality اخلاق
moralities اخلاق
deportment اخلاق
immoral خلاف اخلاق
creative thinking تفکر اخلاق
ehtics علم اخلاق
frailty ضعف اخلاق
behaviuor سلوک اخلاق
behavior سلوک اخلاق
moralistic اخلاق گرایانه
good-natured خوش اخلاق
Moral decadence . فساد اخلاق
public morals اخلاق حسنه
ethic کتاب اخلاق
frailties ضعف اخلاق
edification تهذیب اخلاق
moral philosopher اخلاق دان
immorally بر خلاف اخلاق
moral philosophy علم اخلاق
good conduct حسن اخلاق
rake بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
ethics علم اخلاق
moralization اخلاق گرایی
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
ethical وابسته به علم اخلاق
wrong مخالف اخلاق یا قانون
peculiar دارای اخلاق غریب
With his foul temper. با اخلاق سگه که دارد
wronging مخالف اخلاق یا قانون
moral وابسته بعلم اخلاق
wrongs مخالف اخلاق یا قانون
regeneration نوزایش تهذیب اخلاق
moralist معتقد به اصول اخلاق
prejudicial to public morality منافی اخلاق حسنه
ethically مطابق علم اخلاق
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
personalities اخلاق و خصوصیات شخص
donsy دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
donsie دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
doggery اخلاق پست بدکاری
moralists معتقد به اصول اخلاق
personality اخلاق و خصوصیات شخص
it is an offence to morlity منافی اخلاق است
well conditioned دارای اخلاق نیکو
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
streaky دارای اخلاق وخصوصیات فردی
pharisaism اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
streakiest دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier دارای اخلاق وخصوصیات فردی
bowdlerization حذف قسمتهای خارج از اخلاق
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
good tempered دیر غضب خوش اخلاق
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
edify اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies اخلاق اموختن تقدیس کردن
edified اخلاق اموختن تقدیس کردن
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
con بر علیه
pros and cons له و علیه
against علیه
cons بر علیه
pro and con له و علیه
versus علیه
conning بر علیه
conned بر علیه
v علیه
that is an offences to moralit لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
ward مولی علیه
respondent مستانف علیه
wards مولی علیه
out of court محکوم علیه
respondent مدعی علیه
respondents مدعی علیه
respondents مستانف علیه
pupil مولی علیه
pupils مولی علیه
defendants مدعی علیه
losing party محکوم علیه
lady ship سرکار علیه
judgement debtor محکوم علیه
denominator مقسوم علیه
denominators مقسوم علیه
victim of an offence مجنی علیه
drawee محال علیه
divtsor مقسوم علیه
divisor مقسوم علیه
presentee معروض علیه
defendant مدعی علیه
third person of a transfer محال علیه
pro and con دلائل له و علیه
object of protest معترض علیه
beneficiary موقوف علیه
peace be upon him علیه السلام
assignee محال علیه
beneficiaries موقوف علیه
party against whom a protest is made معترض علیه
recognizor محکوم علیه
beneficiary of an endowment موقوف علیه
appellee مستانف علیه
anti مخالف علیه
person placed under guardianship مولی علیه
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
lese majeste خیانت علیه حکومت
cross action علیه وی اقامه کند
biological defense پدافند بر علیه تک میکربی
self defeating علیه منظور خود
self-defeating علیه منظور خود
action in personam دعوی بر علیه شخص
public mischief جرم علیه جامعه
lese majesty خیانت علیه حکومت
divisor مقسوم علیه [ریاضی]
common d. مقسوم علیه مشترک
index expurgatorius فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
expurgatory index فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
demur در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
action in rem دعوی بر علیه عین مال
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
demurring در CL حالتی است که مدعی علیه
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
demurs در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
perfectionist کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
libellee مدعی علیه شخص مورد افترا
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
libelee مدعی علیه شخص مورد افترا
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com