Dictiornary-Farsi | جرات انرا ندارم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
i do not have the courage	جرات انرا ندارم


Other Matches

i am out of p with it	دیگرحوصله انرا ندارم
i cannot a to buy that	استطاعت خرید انرا ندارم
i have no knowledge of it	هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
it has escaped my remembrance	در یاد ندارم بخاطر ندارم
give it a good wash	خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
him who	انرا که
i saw it	انرا دیدم
neither i or he sees it	نه من انرا می بینم نه او
had searched	انرا می یافتید
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
i have nothing	ندارم
we must winnow away the refuse	اشغال انرا باید
give it a twist	انرا پیچ بدهید
give it a shake	انرا تکان دهید
give it a rinse	انرا بشویید یا اب بکشید
i can make nothing of it	هیچ انرا نمیفهم
he sold the good ones	خوبهای انرا فروخت
i had it signed	انرا به امضاء رساندم
imyself saw it	من خودم انرا دیدم
i saw it my self	من خودم انرا دیدم
lowlander	اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
send it by post	با پست انرا بفرستید
Are there any messages for me?	من پیغامی ندارم؟
i cannot bear him	حوصله او را ندارم
I don't have a spoon.	من قاشق ندارم.
I don't have a knife.	من چاقو ندارم.
I don't have a fork.	من چنگال ندارم.
i have no objection to that	به ان اعتراضی ندارم
I am dead broke . I am penniless.	یک غاز هم ندارم
i am not a with him	با او اشنایی ندارم
i am not in	حالش را ندارم
i dont meant it	مقصودی ندارم
Are there any letters for me?	من نامه ای ندارم؟
courage	جرات
gutless	کم جرات
weakhearted	کم جرات
wanting in courage	بی جرات
stout heartedness	جرات
spiritless	بی جرات
shout hearted	با جرات
grittiness	جرات
high souled	با جرات
gamey	بد بو با جرات
gamely	با جرات
to take	جرات
daringness	جرات
heart	دل و جرات
mettle	جرات
assertiveness	جرات
spineless	بی جرات
grit	دل و جرات
spirit	جرات
spiriting	جرات
pluck	دل و جرات
as weak as water <idiom>	کم جرات
derring-do	دل و جرات
spunk	جرات
discouraging	جرات کش
intrepid	با جرات
venture	جرات
ventured	جرات
venturing	جرات
ventures	جرات
hearts	دل و جرات
who will pay for it	کی پول انرا خواهد داد
i am out of p with it	دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
who will pay for it	کی هزینه انرا خواهد پرداخت
i sold it to one abdullah	به عبدالله نامی انرا فروختم
sculpsit	انرا تراشیده یاحجاری کرد
i kind of liked it	من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i gave it a slight press	انرا کمی فشار دادم
it mokes it yet easier	انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
they give it a good scrub	خوب انرا مالش میدهند
you have perhaps seen it	شاید انرا دیده باشید
we made heavy weather of it	انرا خیلی سخت دیدیم
shearling	گوسفندی که یک بار پشم انرا
i have no work today	امروز کاری ندارم
i am reluctant to go	میل ندارم بروم
I'm not worth it.	من ارزش اونو ندارم.
I'm fine with it. <idiom>	من باهاش مشکلی ندارم.
i reck not of danger	من باکی از خطر ندارم
i do not feel like working	کار کردن ندارم
My pain has gone.	دیگر درد ندارم.
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم
I cant do any crystal – gazing .	علم غیب که ندارم
I have nothing to do with him .	با اوسر وکاری ندارم
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
I have no place (nowhere) to go.	جایی ندارم بروم
I am sore at her. Iam bitter about her.	ازاودل خوشی ندارم
I'm up to my ears <idiom>	فرصت سر خاراندن ندارم
I have no small change.	من پول خرد ندارم.
I have nothing against you .	با شما مخالفتی ندارم
No offence!	قصد اهانت ندارم!
No harm meant!	قصد اهانت ندارم!
I am not in the mood.	حال وحوصله ندارم
encourage	جرات دادن
hearten	جرات دادن
reanimate	جرات دادن
dared	جرات کردن
male courage	جرات مردانه
elate	جرات دادن
to lose courage	بی جرات شدن
to pluck up heart	جرات گرفتن
to pluck up one's heart	جرات گرفتن
to screw up one's courage	جرات گرفتن
to take	جرات کردن
tooth and nail	با جرات باتهور
gutsy	دل و جرات دار
countenance [encourage]	جرات دادن
embolden	جرات دادن
dares	جرات کردن
guts	طاقت جرات
gutting	طاقت جرات
assertive training	جرات اموزی
courageously	ازروی جرات
durst	جرات کرد
discourage	بی جرات ساختن
discourages	بی جرات ساختن
daunt	بی جرات کردن
daunted	بی جرات کردن
heartens	جرات دادن
daunting	بی جرات کردن
daunts	بی جرات کردن
derring do	بادل و جرات
heartening	جرات دادن
heartened	جرات دادن
dare	جرات کردن
hearten	جرات دادن
gut	طاقت جرات
abets	جرات دادن
abetted	جرات دادن
heart	جرات دادن
abetting	جرات دادن
daresay	با جرات گفتن
daring	جرات شهامت
abet	جرات دادن
hearts	جرات دادن
you have perhaps seen it	ممکن است انرا دیده باشید
ormer	یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
i life that better	انرا بیشتر از همه دوست دارم
overshot wheel	چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
it is past reclaim	دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
inimitably	چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably	چنانکه نتوان انرا وفق داد
an inseparable prefix	سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
She is not concerned with all that .	با این کارها کاری ندارم
I have lost my interest in football .	دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I dislike dull colors .	رنگهای مات را دوست ندارم
I havent heard of her for a long time.	مدتها است از او خبری ندارم
I have nothing more to say .	دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I am tied up ( engaged ) on Saturday .	شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I have nothing to declare.	کالای گمرکی همراه ندارم.
I dont wish ( want ) to malign anyone .	میل ندارم بد کسی را بگویم
I cant take (stand) it any longer.	بیش از این تاب ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.	تردیدی ندارم که موفق می شوید
That is fine by me if you agree.	اگر موافقی من هم حرفی ندارم
i have no other place to go	جای دیگری ندارم که بروم
i have no money about me	با خود هیچ پولی ندارم
i have nothing else	هیچ چیز دیگر ندارم
I am minding my own business.	کاری بکار کسی ندارم
I don't have it in my power to help you.	من توانایی کمک به شما را ندارم.
screw up one's courage	جرات بخود دادن
to d. a leap	جرات پرش داشتن
piker	قمار بازکم جرات
gritty	ریگ مانند با جرات
muster up your courage	جرات بخود بدهید
aman of courage	مرد دلیر و با جرات
dismayed	بی جرات کردن ترس
dismaying	بی جرات کردن ترس
keep your peck up	جرات داشته باشید
pluck up <idiom>	به کسی جرات دادن
to summon up courage	جرات بخود دادن
valorize	جرات وشهامت دادن به
he did not d. to go	جرات نکرد که برود
he durst not go	جرات نکرد که برود
to d. a leap	جرات پریدن کردن
white livered	بزدل ترسو کم جرات
dismays	بی جرات کردن ترس
dismay	بی جرات کردن ترس
whitleather	پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
sexto	کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
loaded dice	طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible	ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
I am [will be] busy this afternoon .	امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I have nothing to declare.	چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I'll get there when I get there. <proverb>	حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .	با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I have no claim to this house.	نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all.	من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
You must be joking (kidding).	شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.	فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
I dont have an earthly chance.	کمترین شانس راروی زمین ندارم
To regain consciousness. to come to.	امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
ido not feel my legs	نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
dare he go?	ایا جرات دارد برود
i dare say	به جرات می گویم بسیارمحتمل است
durst	جرات داشت جسارت کرد
encouage	جرات دادن تشجیع کردن
dress coat	جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا