Dictiornary-Farsi | جرم فرار از زندان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
breach of prison	جرم فرار از زندان


Search result with all words

jailbreak	فرار از زندان
jailbreaks	فرار از زندان
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
negligent escape	فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
To beak jail .	از زندان فرار کردن
Other Matches

lamming	فرار کردن گریختن فرار
lam	فرار کردن گریختن فرار
lams	فرار کردن گریختن فرار
deserts	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert	کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
jailed	زندان
jails	زندان
jailing	زندان
gaols	زندان
jail	زندان
prison	زندان
slammer	زندان
dungeons	زندان
dungeon	زندان
gaol	زندان
imprisonment	زندان
grate	زندان
grated	زندان
grates	زندان
prisons	زندان
gaoling	زندان
bridewell	زندان
calaboose	زندان
hoosegow	زندان
house of correction	زندان
qoud	زندان
quod	زندان
hothouses	زندان
hothouse	زندان
pokey	زندان
tollbooth	زندان
presidio	زندان
tolbooth	زندان
gaoled	زندان
house of d.	زندان موقتی
warden	رئیس زندان
wardens	رئیس زندان
incarcerates	در زندان نهادن
cans	زندان کردن
incarcerating	در زندان نهادن
put in jail	به زندان انداختن
imprisoning	زندان کردن
imprisons	زندان کردن
penology	اداره زندان
prison breaker	زندان گریز
prison breaking	زندان گریزی
lockups	زندان کردن
incarcerate	در زندان نهادن
put in jail	در زندان افکندن
incarcerated	در زندان نهادن
imprison	زندان کردن
lockup	زندان کردن
disciplinary barracks	زندان انضباطی
confinement facility	تاسیسات زندان
solitary confinement	زندان انفرادی
close confinement	زندان انفرادی
sweatbox	زندان مجرد
to break the prison	گریختن از زندان
bagnio	زندان شرقی
to serve time	در زندان بسربردن
prison camps	زندان صحرایی
black holes	زندان تاریک
black hole	زندان تاریک
disciplinary barracks	زندان دژبان
solitary confinement	زندان مجرد
from out the prison	از توی زندان
serve time	در زندان به سر بردن
state prison	زندان ایالتی
state prison	زندان دولتی
life sentence	حکم زندان
confinement	زندان بودن
can	زندان کردن
dunggeon	زندان زیرزمین
canning	زندان کردن
disprison	از زندان دراوردن
disciplinary segregation	زندان انضباطی
prison camp	زندان صحرایی
prison	وابسته به زندان
to cage up	در زندان افکندن
cell	زندان انفرادی
cells	زندان تکی
cells	زندان انفرادی
prison	زندان کردن
prisons	وابسته به زندان
prisons	زندان کردن
wards	سلول زندان
cell	زندان تکی
ward	سلول زندان
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
wardress	نگهبان و محافظ زن در زندان
clink	زندان [اصطلاح روزمره]
lay fast by the heels	در بند یا زندان نهادن
prisoner of war cage	زندان زندانیان جنگی
governors	حاکم رئیس زندان
lay by the heels	در بند یا زندان نهادن
marshall	مارشال رئیس زندان
prison psychosis	روان پریشی زندان
He was sent to jail.	اورابه زندان انداختند
bastille	زندان عمومی سابق در
extra good time	وقت معافیت از زندان
ward	حیاط محوطه زندان
coop	اغل گوسفند زندان
to bail out	با ضمانت از زندان دراوردن
extra good time	معافی مشروط از زندان
dungeon	سیاه چال [در زندان]
recommit	دوباره زندان کردن
oubliette	سیاه چال [در زندان]
dungeons	سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes	سیاه چال ها [در زندان]
wards	حیاط محوطه زندان
governor	حاکم رئیس زندان
jug	زندان [اصطلاح روزمره]
send up <idiom>	حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion law	استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion	استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quads	زندانی کردن در زندان افکندن
quad	زندانی کردن در زندان افکندن
run (someone) in <idiom>	به زندان بردن ،دستگیر کردن
penitentiaries	دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc	کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiary	دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
prison bird	کسیکه زندان خانه او شده است
scape	فرار
escapement	فرار
bridge escape	فرار از پل
breakaway	فرار
evasive	فرار
loup	فرار
subtile	فرار
to take flight	فرار
transgressor	فرار و
defection	فرار
volatile	فرار
mercurial	فرار
escape	فرار
drive	فرار گل زن
escapes	فرار
drives	فرار گل زن
escaped	فرار
escaping	فرار
leg bail	فرار
scape	وسیله فرار
scape	فرار کردن
scape of molecules	فرار ملکول ها
volatile file	پرونده فرار
volatile storage	انباره فرار
volatile storage	حافظه فرار
volatility product	فراورده فرار
volatility product	محصول فرار
bolt-hole	راه فرار
bolt-holes	راه فرار
escapologist	اهل فرار
escapologists	اهل فرار
get away <idiom>	فرار کردن
I made good my escape .	موفق به فرار شد
volatile file	فایل فرار
volatile compound	ترکیب فرار
trailing edge	لبه فرار
skedaddle	فرار کردن
skip of the mat	فرار از تشک
to elope	فرار کردن
to run away	فرار کردن
to run off	فرار کردن
to run away	فرار کردن
volatile memory	حافظه فرار
postern	راه فرار
absconds	فرار کردن
fleeing	فرار کردن
escaped	گریز فرار
escapes	فرار کردن
flee	فرار کردن
desertion	فرار از خدمت
desertion	فرار بیوفایی
absconding	فرار کردن
escaping	فرار کردن
fugitives	ناپایدار فرار
escaping	فرار از خاک
fugitive	ناپایدار فرار
escaping	گریز فرار
fled	فرار کرده
flees	فرار کردن
absconded	فرار کردن
abscond	فرار کردن
guy	فرار گریز
scarpers	فرار کردن
scarpering	فرار کردن
guys	فرار گریز
flyaway	فرار فراری
escape	فرار کردن
scarpered	فرار کردن
escape	فرار از خاک
escape	گریز فرار
escaped	فرار کردن
scarper	فرار کردن
escaped	فرار از خاک
escapes	گریز فرار
scudding	فرار از باد