Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
Search result with all words
patinous
کبره گرفته
Other Matches
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
folded in mist
مه گرفته
dulls
گرفته
thickest
گرفته
thick
گرفته
brumous
مه گرفته
sombrous
گرفته
low-spirited
گرفته
hoarsest
گرفته
air less
گرفته
hoarse
گرفته
dulling
گرفته
accustomed
خو گرفته
dullest
گرفته
fustier
بو گرفته
fusty
بو گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
low spirited
گرفته
dull
گرفته
dulled
گرفته
duller
گرفته
darksome
گرفته
pokey
گرفته
rancid
بو گرفته
thicker
گرفته
heartsore
دل گرفته
uptight
گرفته
addicted
خو گرفته
clouded
گرفته
mistful
مه گرفته
gruff
گرفته
muggy
گرفته
muzzy
گرفته
bunged up
قی گرفته
hoarser
گرفته
adopted
گرفته
fogbound
مه گرفته
fustiest
بو گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
dulled
کندشدن گرفته
dull
کندشدن گرفته
duller
کندشدن گرفته
pokier
گرفته دلگیر
leaded
سرب گرفته
derivatives
گرفته شده
derivative
گرفته شده
divorcees
زن طلاق گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
blear eyes
چشمان قی گرفته
caught
گرفته شده
verminous
شپش گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
to d. itself
گرفته شدن
blear
گرفته وتاریک
fondest
انس گرفته
fonder
انس گرفته
fond
انس گرفته
began
دست گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
dulling
کندشدن گرفته
hoarsely
بطور گرفته
triste
گرفته محزون
tristful
گرفته محزون
dullest
کندشدن گرفته
smoky
دود گرفته
in mourning
چرک گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
mity
کزم گرفته
medalled
مدال گرفته
measly
کرم گرفته
maggoty
کرم گرفته
solemn
گرفته موقرانه
mistful
میغ گرفته
patinated
زنگار گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
wont
خو گرفته عادت
cerated
موم گرفته
filmier
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
filmy
غبار گرفته
drippy
هوای گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
addict
خو گرفته معتاد
eerie
ترساننده گرفته
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
assumed
بخود گرفته عاریتی
low key
دارای صدای گرفته
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
AC
گرفته شده است
malty
خو گرفته به ابجو خوری
mucid
بوزک زده بو گرفته
skim
شیر خامه گرفته
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
mossy
خزه گرفته باتلاقی
my time is occupied
وقتم گرفته است
skims
شیر خامه گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
lowers
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
She was depressed.
دلش گرفته بود
lour
گرفته شدن عبوس
He was choking .
گلویش گرفته بود
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
foul house
چشمی گرفته لنگر
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
underlying
در زیر قرار گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
funky
بوی ناه گرفته
included
دور گرفته شده
game
شکار گرفته شده
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
in contemplation
درنظر گرفته شده
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
i had been caught
گرفته شده بودم
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
applique
مورد استفاده قرار گرفته
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
borrowed money
پول قرض گرفته شده
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
claque
پول گرفته اند دست بزنند
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
his leg rested on a stone
پایش روی سنگی قرار گرفته بود
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
intake
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
intakes
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
cudbear
ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
area
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
the boxes were nested
جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
ipsilateral
قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
buckets
فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
formats
متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
format
متن یا دادهای که به یک قالب خاص چاپ گرفته شود
areas
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com