Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
Other Matches
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
bill
گزارش جریان دعوی
bills
گزارش جریان دعوی
actions
جریان حقوقی تعقیب
action
جریان حقوقی تعقیب
kirchhoff current law
قانون جریان کیرشهف
lenz's law
قانون جریان القایی
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
refresher
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
quarreling
دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن
sue
دعوی کردن
sued
دعوی کردن
suing
دعوی کردن
sues
دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن
set up claim to
دعوی کردن
go to law
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
chivying
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
track
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
sued
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
lay by the heels
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
chace
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
follow up
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chive
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
lodge a complaint
اقامه دعوی کردن
relinquishes
ترک دعوی کردن
disclaim
ترک دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن منازعه
quarrel
دعوی کردن منازعه
quarreled
دعوی کردن منازعه
disaffirm
ترک دعوی کردن
litigated
طرح دعوی کردن
litigate
طرح دعوی کردن
subduct
ترک دعوی کردن
disclaimed
ترک دعوی کردن
relinquish
ترک دعوی کردن
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
litigates
طرح دعوی کردن
relinquished
ترک دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن منازعه
traverse
تکذیب کردن دعوی
disclaims
ترک دعوی کردن
traversed
تکذیب کردن دعوی
traversing
تکذیب کردن دعوی
quarrelling
دعوی کردن منازعه
traverses
تکذیب کردن دعوی
quarrels
دعوی کردن منازعه
disclaiming
ترک دعوی کردن
litigating
طرح دعوی کردن
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
track
تعقیب مسیر کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
tracked
تعقیب مسیر کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
suing
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
tracks
تعقیب مسیر کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
sued
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
to pretend to wisdom
دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal
عزل مختومه کردن دعوی
dismissals
عزل مختومه کردن دعوی
pretend
بخود بستن دعوی کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
suited
خواست دادن تعقیب کردن
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suits
خواست دادن تعقیب کردن
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
hounding
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
push along
راه خود را باعجله تعقیب کردن
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
push along on
راه خود را باعجله تعقیب کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canons
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canon
قانون کلی قانون شرع
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com