English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
counter current جریان متقابل
Search result with all words
counter current principle اصول جریان متقابل
Other Matches
counteroffensive تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
mutual inductance اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counter memorial یادداشت متقابل اخطار متقابل
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
interactive متقابل
countered متقابل
reciprocal متقابل
counter متقابل
polar متقابل
countering متقابل
mutual متقابل
reciprocative متقابل
opposed متقابل
correspounding متقابل
opposing متقابل
interactional متقابل
counterpawn پیاده متقابل
counter trade تجارت متقابل
counter purchase خرید متقابل
counter offer عرضه متقابل
counter offer پیشنهاد متقابل
counter offensive حمله متقابل
interplay اثر متقابل
counter offensive پدافند متقابل
intervisibility دید متقابل
counter gambit گامبی متقابل
counter fire اتش متقابل
iteraction عمل متقابل
counter credit اعتبار متقابل
back pressure فشار متقابل
counter claim دعوی متقابل
counter attraction کشش متقابل
counter propaganda تبلیغ متقابل
counter-measure اقدام متقابل
counter transference انتقال متقابل
counteraction اقدام متقابل
interdependency اتکاء متقابل
countermine توط ئه متقابل
countermeasures اقدامات متقابل
countermeasure اقدام متقابل
reciprocal trading مبادله متقابل
counterclaim دعوی متقابل
interrelation رابطه متقابل
counterclaim ادعای متقابل
recrimination اتهام متقابل
recrimination تهمت متقابل
recriminations تهمت متقابل
counterclaim دعوای متقابل
counterbid پیشنهاد متقابل
set off دعوی متقابل
counterattack حمله متقابل
reciprocation عمل متقابل
cross-references ارجاع متقابل
cross-checking بررسی متقابل
interdependence اتکاء متقابل
interdependence وابستگی متقابل
m القاگری متقابل
retaliation عمل متقابل
reciprocity عمل متقابل
eclipsed form شکل متقابل
counter ضربت متقابل
mutual assistance کمک متقابل
mutual terms شرایط متقابل
mutual characteristic مشخصه متقابل
mutual relationship رابطه متقابل
transfer characteristic مشخصه متقابل
mutual induction القای متقابل
mutual consistency سازگاری متقابل
mutual energy انرژی متقابل
cross-checked بررسی متقابل
cross-check بررسی متقابل
counter-measures اقدام متقابل
opposite phase فاز متقابل
interaction اثر متقابل
interaction کنش متقابل
interaction عمل متقابل
mutual متقابل یا متقابله
cross reference مراجعه متقابل
cross reference ارجاع متقابل
cross-reference مراجعه متقابل
cross-reference ارجاع متقابل
cross-references مراجعه متقابل
logrolling همکاری متقابل
interrelationship رابطه متقابل
interrelationships رابطه متقابل
cross check بررسی متقابل
mutual inductance القاگری متقابل
counterpoise وزنه متقابل
inter play اثر متقابل
cross action دعوی متقابل
cross-checks بررسی متقابل
antitype نوع متقابل
interaction curve خم کنش متقابل
transinformation اگاهی متقابل
countered ضربت متقابل
cross index شاخص متقابل
cross purpose قصد متقابل
crossecheck بررسی متقابل
reciprocal متقابل معکوس
countering ضربت متقابل
reciprocal عمل متقابل
counterwork عمل متقابل
harmonic mean اعداد متقابل
counterpoise سیم متقابل
intercorrelation همبستگی متقابل
recriminations اتهام متقابل
crosstalk مکالمه متقابل
proportional متقابل یا هماهنگ
cross feed خورد متقابل
grid anode transconductance رسانایی متقابل
cross bill شکایت متقابل
mutual conductance رسانایی متقابل
transconductance رسانایی متقابل
countervailing credit اعتبار متقابل
counterrevolution انقلاب متقابل
ripostes ضربه متقابل زدن
intract عمل متقابل کردن
compensation trading داد و ستد متقابل
retort جواب متقابل تلافی
retort جواب متقابل دادن
riposted ضربه متقابل زدن
retorts جواب متقابل دادن
counteracting عمل متقابل کردن
counteract عمل متقابل کردن
rebutting جواب متقابل دادن
rebutted جواب متقابل دادن
rebuts جواب متقابل دادن
rebut جواب متقابل دادن
riposting ضربه متقابل زدن
conversion transconductance رسانایی متقابل وارون
counteracted عمل متقابل کردن
repost ضربه متقابل زدن
retorts جواب متقابل تلافی
benoni counter gambit گامبی متقابل بنونی
counteracts عمل متقابل کردن
interaction عکس العمل متقابل
rebuttals عمل متقابل پس زنی
crossfertilize لقاح متقابل کردن
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
intervisibility قابلیت دید متقابل
differential field winding سیمپیچ اهنربایی متقابل
counter purchase داد وستد متقابل
retaliation عکس العمل متقابل
social interaction کنش متقابل اجتماعی
coefficient of mutual induction ضریب القای متقابل
visual interaction کنش متقابل بصری
greco counter gambit گامبی متقابل گرکو
countercheck سرزنش وتوبیخ متقابل
counterplay بازی شطرنج متقابل
rebuttal عمل متقابل پس زنی
riposte ضربه متقابل زدن
cross fire اتش گلوله متقابل
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
counterattack حمله متقابل کردن
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
cross reference table جدول ارجاع متقابل
internecine کشتار متقابل قاتل
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
unrequited بدون تلافی یا عمل متقابل
queen's pawn counter gambit گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
opposed piston engine موتور پیستون روبرو متقابل
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
countermine با دسیسه متقابل خنثی کردن
end centered unit cell سلول واحد دو وجهی متقابل پر
simultaneous foul خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com