English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
English Persian
golden wedding جشن پنجاهمین سال عروسی
golden weddings جشن پنجاهمین سال عروسی
Other Matches
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
fiftieth پنجاهمین
semi centennial پنجاهمین سالگرد
quinquagenary پنجاهمین جشن سالیانه
quinquagenary پنجاهمین سال گردش
wedlock عروسی
wedding عروسی
espousal عروسی
nuptial عروسی
nuptials عروسی
spousal عروسی
weddings عروسی
matrimony عروسی
marriage عروسی
hymen عروسی
marriages عروسی
bridal عروسی
hymens عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
marriage جشن عروسی
weddings جشن عروسی
digamy عروسی دوباره
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
internuptial وابسته به عروسی
handfast پیمان عروسی
nuptial ceremonies ایین عروسی
mismarriage عروسی ناجور
marriage preparations تدارکات عروسی
marriageable درخور عروسی
the nuptial day روز عروسی
to change ones condition عروسی کردن
to get married عروسی کردن
to chang one's condition عروسی کردن
wedding ring انگشتر عروسی
marry عروسی کردن
nuptial نکاحی عروسی
get marriage عروسی کردن
wedding جشن عروسی
bridal جشن عروسی
wed عروسی کردن با
the advantages of marriage فوائد عروسی
marries عروسی کردن
nuptials نکاحی عروسی
marriages جشن عروسی
trigmous سه بار عروسی کرده
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
spousal زفاف وابسته به عروسی
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
espouse عروسی کردن نامزدکردن
remarried دوباره عروسی کردن
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
remarries دوباره عروسی کردن
anniversary جشن سالیانه عروسی
anniversaries جشن سالیانه عروسی
espousing عروسی کردن نامزدکردن
remarry دوباره عروسی کردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
married عروسی کرده متاهل
marriage lines گواهی نامه عروسی
genial bed رختخواب یافراش عروسی
espouses عروسی کردن نامزدکردن
hymen خدای عروسی ونکاح
hymens خدای عروسی ونکاح
consummate انجام دادن عروسی کردن
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
consummates انجام دادن عروسی کردن
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
consummating انجام دادن عروسی کردن
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
diamond weddings شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
consummated انجام دادن عروسی کردن
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
hymeneal سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com