English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
English Persian
check boxes جعبههای مقابله
Other Matches
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
walls مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
rack space محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
emergency drill تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
checked مقابله کردن مقابله
check مقابله کردن مقابله
checks مقابله کردن مقابله
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
checks مقابله
opposition مقابله
transfer check مقابله
bucking مقابله
confrontation مقابله
controlment مقابله
confrontations مقابله
counterview مقابله
checking مقابله
collation مقابله
collations مقابله
contrast مقابله
contrasted مقابله
contrasting مقابله
echo check مقابله
checked مقابله
check مقابله
contrasts مقابله
automatic check مقابله خودکار
parity checking مقابله توازن
arithmetic check مقابله حسابی
acounter مقابله کردن
countering مقابله کردن
parity check مقابله ایستایی
countered مقابله کردن
bucking coil پیچک مقابله
built in check مقابله توکار
dynamic check مقابله پویا
loop checking مقابله حلقه
marginal check مقابله مرزی
diagnostic check مقابله تشخیصی
modulo n check مقابله به پیمانه
data check مقابله داده ها
cyclic check مقابله چرخهای
crossecheck مقابله مجدد
checks and balance کنترل و مقابله
opposability مقابله پذیری
checklist سیاهه مقابله
overflow check مقابله سرریز
check point نقطه مقابله
check list سیاهه مقابله
check indicator نماینده مقابله
parity check مقابله توازن
limit check مقابله حدود
counter مقابله کردن
cross-examinations پرسش و مقابله
sight check مقابله نظری
spell checker مقابله گر املائی
sum check مقابله جمعی
reciprocity مقابله به مثل
retaliation مقابله به مثل
spot checks مقابله موضعی
spot check مقابله موضعی
system check مقابله سیستم
validity check مقابله اعتبار
casting out nines مقابله نه نهی
twin check مقابله توام
visual check مقابله دیداری
sight check مقابله چشمی
collate مقابله کردن
cross-examination پرسش و مقابله
repels مقابله کردن
repelling مقابله کردن
repelled مقابله کردن
repel مقابله کردن
algebra جبر و مقابله
beards مقابله کردن
beard مقابله کردن
visual check مقابله بصری
sequence checking مقابله ترتیبی
collating مقابله کردن
collated مقابله کردن
selection check مقابله گزینش
sequence check مقابله ترتیب
collates مقابله کردن
longitudinal redundancy check مقابله افزونگی طولی
vertical parity check مقابله توان عمدی
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
parity check مقابله کردن توازن
tick off نشان رسیدگی و مقابله
odd even check مقابله فرد و زوج
syntax checker مقابله نحوه گری
check indicator مشخص کننده مقابله
collating مقابله وتطبیق کردن
collates مقابله وتطبیق کردن
checked مقابله کردن بررسی
collated مقابله وتطبیق کردن
checking program برنامه مقابله کننده
reciprocated مقابله به مثل نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
counter military مقابله باعملیات نظامی
checks مقابله کردن بررسی
check مقابله کردن بررسی
dump check مقابله حین روبرداری
reciprocates مقابله به مثل نمودن
duplication check مقابله از راه تکرار
hardware check مقابله سخت افزاری
collate مقابله وتطبیق کردن
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
i raked all algebra جبر و مقابله را زیر و روکردم
checkpoint restart اغازگر مجدد نقطه مقابله
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
lrc Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
rencounter با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoints محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
retaliation تلافی کردن مقابله کردن به مثل
countering مقابله کردن تلافی کردن
countered مقابله کردن تلافی کردن
counter مقابله کردن تلافی کردن
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
reluctate مقابله کردن بی میلی کردن
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com