English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
Other Matches
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
sessional جلسهای
symposiarch کسیکه جلسهای را اداره میکند
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
banc جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
enouce اعلام کردن
quoted اعلام کردن
blazon اعلام کردن
proclamation اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
enounce اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
statement اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
quotes اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
announcing اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
announces اعلام کردن
announced اعلام کردن
announce اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
promulge اعلام کردن
quote اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
statements اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
early warning اعلام خطر کردن
hails اعلام ورود کردن
hailed اعلام ورود کردن
impeaches اعلام جرم کردن
impeach اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
hailing اعلام ورود کردن
early-warning اعلام خطر کردن
impeaching اعلام جرم کردن
call out اعلام خطر کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
indicts اعلام جرم کردن
indicting اعلام جرم کردن
hail اعلام ورود کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
indicted اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
impeached اعلام جرم کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
warning اعلام خطر کردن هشدار
warnings اعلام خطر کردن هشدار
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
indiction اعلام
enouncement اعلام
proclamations اعلام
promulgator اعلام
acknowledgement اعلام
acknowledgments اعلام
promulgation اعلام
proclamation اعلام
indigitation اعلام
Annunciation اعلام
acknowledgements اعلام
meld اعلام
enunciation اعلام
annunciator اعلام گر
notification اعلام
intimations اعلام
intimation اعلام
declarations اعلام
predication اعلام
declaration اعلام
larum اعلام خطر
pronouncer اعلام کننده
hanger اعلام کننده
declaration اعلامیه اعلام
declaredly بطور اعلام
hangers اعلام کننده
vociferator اعلام دارنده
promulgator اعلام دارنده
line call اعلام خط نگهدار
declarations اعلامیه اعلام
proclaimer اعلام کننده
declaration of interest اعلام بهره
acknowledgement of receipt اعلام وصول
advising bank اعلام میکند
foretoken اعلام قبلی
receipts اعلام وصول
blazer اعلام کننده
statement of charge اعلام اتهامات
indictments اعلام جرم
enunciator اعلام کننده
annunciator اعلام کننده
sound alarm اعلام صدا
call out اعلام خطر
warning اعلام خطر
advice of fate اعلام وضعیت
indictment اعلام جرم
enunciable اعلام کردنی
alerting اعلام خطرکردن
blazers اعلام کننده
touche اعلام برخورد
impeachment اعلام جرم
disclosed اعلام شده
warnings اعلام خطر
receipt اعلام وصول
promulgation اعلام دارنده
acknowledgment اعلام وصول
authenticator اعلام کننده نشانی
acknowledgments اعلام وصول رسید
delayed whistle سوت اعلام افساید
battle lantern چراغ اعلام خطر
merged اعلام مسیر تعقیب
net authentication اعلام معرف در شبکه
aldis lmap چراغ اعلام خطر
declared value قیمت اعلام شده
chemical alarm اعلام خطر شیمیایی
indicter اعلام جرم کننده
line call اعلام خط نگه دار
local warning اعلام خطر محلی
issue price قیمت اعلام شده
acknowledgment شماره اعلام وصول
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
receipt اعلام وصول نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
declared capital سرمایه اعلام شده
alert station ایستگاه اعلام خطر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com