Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
fire control
جلوگیری از اتش سوزی
Search result with all words
common wall
دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
Other Matches
heart ache
سینه سوزی
self ignition
خود سوزی
pre ignition
پیش سوزی
helium burning
هلیوم سوزی
thurification
بخور سوزی
hydrogn burning
ئیدروژن سوزی
holocausts
همه سوزی
holocaust
همه سوزی
holocausts
اتش سوزی همگانی
that is no bed of roses
اش دهن سوزی نیست
fire alarm telegraph
تلگراف اتش سوزی
conflagrations
اتش سوزی بزرگ
conflagration
اتش سوزی بزرگ
holocaust
اتش سوزی همگانی
fire insurance
بیمه اتش سوزی
firetrap
ساختمان مستعد اتش سوزی
that is no bed of roses
شیره گلو سوزی نیست
incendiary
سبب اتش سوزی ذوب کننده
fire escape
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escapes
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
there is a fire opposites
در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
arrest
سد جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
suppression
جلوگیری
prevention
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
restraints
جلوگیری
restraint
جلوگیری
debarment
جلوگیری
interception
جلوگیری
contraception
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
interdiction
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
premunition
جلوگیری
interceptive
جلوگیری کننده
restraining
جلوگیری کردن از
restrains
جلوگیری کردن از
preventive
عامل جلوگیری
prevent
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
interdict
جلوگیری ممنوعیت
rebuffs
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
preservation
محافظت جلوگیری
prohibit
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
prohibits
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
hindered
جلوگیری کردن
hindering
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
to keep back
جلوگیری کردن از
prevenience
منع جلوگیری
suppressive
جلوگیری کننده
preventability
قابلیت جلوگیری
preventable
قابل جلوگیری
preventible
قابل جلوگیری
repressed
جلوگیری شده
checkless
غیرقابل جلوگیری
pull up
جلوگیری کردن
block age
جلوگیری انسداد
quenchable
قابل جلوگیری
rule out
جلوگیری کردن
quenchless
غیرقابل جلوگیری
accident prevention
جلوگیری از سانحه
suppressor
جلوگیری کننده
controlment
اختیارداری جلوگیری
abatement
فروکش جلوگیری
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
inhibitor
جلوگیری کننده
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inhibiter
جلوگیری کننده
letted
منع جلوگیری
hold in
جلوگیری کردن
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
preservative
ماده جلوگیری
preservatives
ماده جلوگیری
erosion control
جلوگیری از فرسایش
preclusive
جلوگیری کننده
premune
ناشی از جلوگیری
repessive
جلوگیری کننده
rebuffed
جلوگیری کردن
birth control
جلوگیری از ابستنی
inhibit
جلوگیری کردن
preventive
جلوگیری کننده
checked
جلوگیری کردن از
contraception
جلوگیری از ابستنی
bridle
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
bridles
جلوگیری کردن از
checks
جلوگیری کردن از
holds
جلوگیری کردن
restrain
جلوگیری کردن از
inhibits
جلوگیری کردن
arrests
جلوگیری از سقوط
irrepressible
جلوگیری نکردنی
arrests
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری از سقوط
arrested
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری از سقوط
arrest
جلوگیری کردن
hold
جلوگیری کردن
bridling
جلوگیری کردن از
check
جلوگیری کردن از
rebuff
جلوگیری کردن
stop
جلوگیری منع
stopped
جلوگیری منع
stopping
جلوگیری منع
stops
جلوگیری منع
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
incontrollable
غیر قابل جلوگیری
cutman
متخصص در جلوگیری ازخونریزی
prohibitive
گران جلوگیری کننده
prevenience
خاصیت جلوگیری کننده
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
contraceptive
وسیله جلوگیری از ابستنی
preventative
پیشگیر جلوگیری کننده
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
corrosion control
جلوگیری و کنترل خوردگی
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
prohibitory
گران جلوگیری کننده
prohibitively
بطور جلوگیری کننده
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
out of hand
غیر قابل جلوگیری
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
preservative
جلوگیری کننده از فساد
controls
بازرسی نظارت جلوگیری
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
contraceptives
وسیله جلوگیری از ابستنی
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
curbing
جلوگیری لبه پیاده رو
curbed
جلوگیری لبه پیاده رو
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
curb
جلوگیری لبه پیاده رو
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
curbs
جلوگیری لبه پیاده رو
controlling
بازرسی نظارت جلوگیری
control
بازرسی نظارت جلوگیری
stoppers
توپی جلوگیری کننده
preservatives
جلوگیری کننده از فساد
without restraint
ازادانه بدون جلوگیری
stopper
توپی جلوگیری کننده
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
hinder
جلوگیری از ضربه زدن حریف
weak safety
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
gateage
دریچه یابندبرای جلوگیری ازاب
echo suppression
جلوگیری یا تضعیف انعکاس صوت
hinders
جلوگیری از ضربه زدن حریف
hindered
جلوگیری از ضربه زدن حریف
hindering
جلوگیری از ضربه زدن حریف
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
release denial
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
rib to prevent seepage
پشت بند جلوگیری از تراوش
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
safety regulations
ایین نامه جلوگیری از خطر
shrinkage prevention
وسیله جلوگیری از جمع شدگی
buffer zone
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
lacquer preservative
لاک جلوگیری کننده از فساد
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
antiskid treatment
عمل جلوگیری ازسر خوردن
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
prevention of discrimination sub commiss
کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
antibiotic
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
buffer zones
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
antibiotics
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
kyanize
باداراشکنه اندودن برای جلوگیری ازپوسیدگی
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com